دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

✿ــــ✿

اتوبوس

از ديروز كشيدن اتوبوس رو شروع كردى . اينقدرم خوشگل كه قند توى دلم آب ميشه وقتى پنجره ها و در و چرخاى اتوبوس رو نگاه مى كنم ديروز يه اتوبوس كوچولو كشيدى و امروز صبح هم يه اتوبوس گنده ! گفتى اون اتوبوس بچه بود اين مامانشه !! امروز يه چيز جديد هم به نقاشيت اضافه شد كه نمى دونم از كجا ياد گرفتى ! يه گربه به صورت چهاردست و پا ! اينقدر خوشگل و ناز و ... اينهاست كه وقتى ديدمش گفتم بايد بخورمت ! ليوان آب دستت بود گفتى وايسا آبن رو بخورم .... بعدش خوردمت ، چلوندمت ....ء بعدا عكس اتوبوست رو مى ذارم . چهارشنبه ٣ ارديبهشت ٩٣
3 ارديبهشت 1393

نمایشگاه نقاشی دلبرکم !!

دهه محرم که با هم راهی روضه میشدیم یک ساک فقط مخصوص شما همراهمون بود پر از ماژیک و پاستل و مداد شمعی و دفتر و عروسک و.... یه عالمه خورده ریز که طبق معمول هر جا بری با خودت میبری .... بخشی از سرگرمیهای هر شبت کشیدن نقاشی بود حتی وقتی هم چراغا رو خاموش میکردن با نور چراغ موبایل به کشیدن ادامه میدادی چند تا از نقاشیات که توی اون شبا کشیدی : بقیه اش در ادامه .... من همیشه بالای نقاشیای قشنگت تاریخ میزنم . تو هم ازم یاد گرفتی هر نقاشی که می کشی یه گوشه اش یه چیزی مینویسی  بعدم میگی مامانی خودم نوشتم تو نمی خواد بیویسی !!( همون بنویسی) مثلا توی این نقاشی بالاش نوشتی . این نقاشی یک دختر خانم هست که روی سرش داره...
3 آذر 1392

از نقاشی های تسنیمم ...

از بین نقاشیای جدیدت این چند تا رو خییییییییلی دوست دارم : این نقاشی بسیار زیبا که من عاشقشم رو با ماژیک کشیدی . از چپ به راست : اون لباس آبیه منم . اون فینقیلیه خودتی و بالای سرتم که فرش کف اتاقه البته زیر پامونم فرشه که دقیقا رنگ فرشمون کشیدیش  حتی ریش ریشای فرش رو هم کشیدی دلبرکم  بالای سرت مامانجونن و کنارتم خالدی ( خاله ) جونته .... این نقاشی رو یه روز که مامانجون و خالدی اومده بودن خونه مون کشیدی لباس منم آبی بود ...   این نقاشیتم با پاستله . عکس منو کشیدی اون که روی سرمه چادرمه نه موهام ...!! بغل دستم هم خونه کشیدی و اون بالاش کوه و خورشید و آسمون  این نقاشی هم من و باب...
17 مهر 1392

هنرمند کوچولو ...

همون طور که آیپد رو گرفتی دستت و داری عکس یه بابانوِل را بهم نشون میدی  گفتی : مامان ...! این پدر بزرگه که برامون کادو میاره رو تا حالا دیدی ....!!! پدر بزرگه کلاه دِرمز (قرمز) پوشیده دسکش دِرمز پوشیده .... من قبلا کوچیک بودم دیده بودمش ....   **** تا حالا اتاق دشویی و اتاق حموم به گوشِت خورده ....!!!! دیروز داشتی اتاقهای خونه رو می شمردی ... _ اتاق من ..   اتاق شما ...  اتاق حموم ...!! اتاق دَشویی ...!! اتاق بابا **** بستنی چوبی شکلاتی   : و این نقاشی که خیلی برام جالب بود توضیحی که خودت در موردش دادی ... وسط یک درخته که بال...
9 ارديبهشت 1392

نقاشی از نوع 2013

یه مدتیه که کمتر به سمت مداد رنگی ها و دفتر نقاشیت میری . کمتر یعنی نه اینکه نری ولی خوب سرعت دفتر تموم کردنت یه مقداری کمتر شده به برکت وجود آی پد ..! قبلا ماهی یکی دو تا دفتر تموم می کردی ولی الان از قبل از عید تا حالا برات دفتر نخریدم .. الان نقاشی هات رو توی آی پد می کشی ... به قول خودت یه نی نیه که باد موهاشو برده .... ماشالله همیشه نقاشی هات گنده ست نمی دونم چرا ولی توی یک صفحه نقاشی تو حداقل دو تا چیز جا می شه ! همه چیز رو بزرگ میکشی آدمها ... کوه و درخت و ... پی نوشت : تسنیم : مامان چرا رفته بودیم آمل هاپوِ مواظب بع بعی ها بود ...؟؟ من : خوب هاپو باید مواظبشون باشه تا گرگا و روباها نیان بخورنشو...
2 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد