دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه سن داره

✿ــــ✿

مسلمان !!

در راستاى توضيحات ديشب اينجانب در مورد كشورهاى مختلف اين كره خاكى ( البته از روى كره اى كه برات گرفتم ) امروز صبح سوال بسيار فكورانه ازم پرسيدى ..!!!! ديشب با شروع بازى آرژانتين و بلژيك ازم پرسيدى هيچ كدوم ايران نيستن ؟ گفتم نه .... برو كُره ات رو بيار تا برات بگم كدوم كشوران  كُره ات رو آوردى اسم كشورها رو برات گفتم با اين توضيح كه توى اين همه كشورهاى  كوچيك و بزرگ فقط ايرانه كه آدماش شيعه اند ، مسلمونن اماما رو دوست دارن ، مادرم زهرا رو دوست دارن كشوراى ديگه همه شون مسلمون نيستن مى بينى توى تلويزيون بعضى فيلما رو ميذاره كه خانما روسرى ندارن ، چادر ندارن اونا مسلمون نيستن يه كم ديگه از اسم كشورها پرسيدى و بعدشم كُره ر...
15 تير 1393

بهشت ِ ما سه نفر !

روياهات درباره بهشت همچنان به راهه... يه دفعه پرسيدى وقتى ما بريم بهشت سه تاييمون پيش هم هستيم ؟  گفتم انشالله عزيزم .... ما سه تايى بايد هم مواظب خودمون باشيم و هم مراقب همديگه باشيم  تا حرف شيطون رو گوش نكنيم ، گولش رو نخوريم ، تا سه تايى با هم بريم بهشت ! حالا از اون روز تا يه كارى مى كنى يا حرف گوش نمى كنى و من عصبانى ميشم از دستت ..... تا اخمام ميره توى هم، مى گى عصبانى نشيا وگرنه سه تامون با هم نميريم بهشت !!!!!!! يك همچين دختر به فكرى هستى شما ....... يك چيز ديگه هم بهت گفتم ...... يه دفعه سراغ جايزه هاى فرشته ها رو گرفتى كه هر شب كنار تختت ميذاشتن گفتى چرا فرشته ها ديگه بهم جايزه نميدن من كار خوب مى كنم ...
12 تير 1393

بهشت كودكانه

- مامان .... ما اگه بريم بهشت مى تونيم اسباب بازيامونم ببريم ؟ : عزيزم اونجا هر اسباب بازى كه بخواى هست از اينايى كه اينجا دارى هم بهتر و قشنگ تر قربونت برم من - حالا نميشه من كيتى ام رو ببرم از اينا اونجا هست ؟ : بله مامانجونم كيتى خيلى خوشگلتر اونجا هستش..... بس كه عاشق اسباب بازيا و اتاقتى تو دختر نازم  الحمدالله .... چهارشنبه ٢٨ خرداد ٩٣
28 خرداد 1393

معادل استُپ !

ديشب با هم داشتيم عروسك بازى مى كرديم ( خدا بيامرزه پدر و مادره يكى از دوستات كه اسمش حنا خانم هست ، توى كلاست، كه باعث شد شيفته و دلباخته عروسك بشى  البته كمى تا حدودى اين شيفتگى فراز و نشيب داره  . القصه .... اين حنا خانم ما سه شنبه با عروسكى شبيه به عروسكاى خودت اومده بود كلاس همين امر باعث شده بود تا از پامونو بذاريم توى خونه عروسكات رو از من طلب كنى اونم نه يكى نه دو دوتا.... چهار تا !!!!! عروسكايى كه من مى خواستم بدمشون بيرون چون اصلا باهاشون بازى نمى كردى ) وسط بازى دستشوييت گرفت گفتى مامان من ميرم دشويى .... مامان واقعى مى گما .. اين بازى نيست ..... گفتم باشه برو .... مى دونم باشه .... رفتى دستشويى و تا اومد...
21 خرداد 1393

قربان ..!!!!

 بذار اول يه كم بخندم از دستت ..... آخه خيلى خنده داره وقتى مى گى " من قربانم " !!!!!!! جديدا اين جمله رو به كار مى برى مى گى من قربانم بايد حرفم رو گوش كنيد !!!!! بعدشم مى گى قربانا عصبانين !!!!!!! الحمدالله ...... سه شنبه ١٣ خرداد ٩٣ ...
13 خرداد 1393

تعارف

سر ناهار بوديم از يه طرف هوس نشستن توى كالسكه ات رو كرده بودى به خاطر همين كالسكه ات رو آوردم توى آشپزخونه تا توش ناهارت رو بخورى ، از طرف ديگه بهم مى گى :  من گوشت ميل ندارم اصلنم تعارف ندارم ....!!!!!!! من : راست مى گى ....؟؟؟؟؟؟؟؟ الحمدالله ..... يكشنبه ١١ خرداد ٩٣ ...
11 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد