نقش نقاش من
كاشكى مى تونستم نقاشيات رو اينجا بذارم اينقدر قشنگ مى كشى كه دلم مى خواد بخورمت هم خودت رو هم نقاشيات رو
چند روز پيش روى تخته وايت بردت با هم داشتيم نقاشى مى كشيديم من يه مغازه اسباب بازى رو كشيدم كه يه خانم چادرى با بچه اش اومده بودن خريد
دقيقا فرداش يه نقاشى كشيدى يه مامان چادرى با دخترش ! دلم ضعف رفت برات بهارِ من
بعد از اون ديدم يه خانمى رو كشيدى با پيرهن بلند و راه راه كه ناراحت بود چهره اش اونطرف تر هم يه آدم كه با ماژيك سياه كشيده بوديش و رنگش هم نكرده بودى ( همه نقاشيت با ماژيك بود) يه حالتى بود انگار پشتش رو كرده بود و داشت ميرفت و يه نگاهى هم به پشت سرش مى كرد
اول كه اصلا اون آدمه توجهم رو جلب نكرد چون يه جورى كشيده بوديش كه اول نفهميدم اون آدمه فقط ناراحتى اون خانم توجهم رو جلب كرد كه چرا خانم به اين نازى با لباس خوشگلش ناراحته ..!!!
گفتم چرا اين خانم ناراحته ....؟؟؟؟؟؟
و چنان جوابى دريافت كردم كه تا الانم هنوز گيج و ويجم !!!!!
گفتى " اين خانمه ناراحته كه اون آقاهه باهاش ازدواج نمى كنه ' !!!!!!!!!!!
تازه اينجا بود كه نگاهم به آقاهه افتاد .......
يعنى چى اونوقققققققققت ....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الحمدالله ......
چهارشنبه ٢٨ خرداد ٩٣