دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

✿ــــ✿

خانم مغز متفکر !!

1393/12/24 23:38
138 بازدید
اشتراک گذاری

امروز همین طور که با هم مشغول مرتب کردن خونه بودیم با هم حرف میزدیم و سوال میکردی و جواب میدادم و.....

تا اینکه گفتی مامان وقتی میگیم دو سال سه سال .... سال یعنی چی ؟

گفتم وقتی یه بار همه ماهها و فصلها بگذرن میشه یه سال مثلا الان دم عیده یعنی یه سال گذشته بهار و تابستان وپاییز و زمستان الان دوباره میخواد بهار بشه پارسال سال 1393 بود الان میشه سال 1394 یا مثلا یک سال میگذره تا دوباره تولد آدم میشه همه روزها و ماهها میگذرن تا میرسن دوباره به روز تولد اونوقت میگیم یک سال بزرگتر شدیم مثلا اگه پنج سالمون باشه دوباره که تولدمون بشه میشیم شش سال ....

فهمیدی و یه کم باز حرف زدیم و مرتب کردیم که گفتی مامان حوصله ام سر رفته برام لاک میزنی ؟

گفتم الان نه ..... الان نزدیک شهادت مادرم زهراست و میخواییم روضه بریم بعدا برات میزنم ....

گفتی یعنی چی .... مادرم زهرا که خودش مرده (عین عبارت خودت بود ولی شهید شدن ) قبلا .....

گفتم بله قبلا شهید شدن ولی الان سالگرد شهادتشونه ....

یه کم فکر کردی گفتی آهان تولد شهادتشه .....؟؟؟؟

یه لحظه منظورت رو متوجه نشدم ولی بعد فهمیدم چی میگی فسقل خانم باهوش من و کلی از دست این اصطلاحت خندیدم .... تولد شهادت !!! گفتم بله همونه .....

پی نوشت : قربون اون مغزت بشم با این حرفات !

پی نوشت بعدی : امیدوارم برسیم خانه تکونیمون رو تا قبل از سال جدید تموم کنیم

پی نوشت بعدی تر : بهت گفتم امسال سفده هفت سین پهن نمیکنیم ولی یه کم دلخور شدی دلت میخواست تخم مرغها رو رنگ کنی .... ماهی بگیری .... ولی من هیچ حسی برای انداختن سفره هفت سین ندارم

الحمدالله .....

24 اسفند 93

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد