کلاس نانوایی
رسید نوبت دختر
و … اینک ۱۴ آذر ۱۴۰۱
همین موقع ها بود که حاضر شدم و با بابا روانه بیمارستان شدم …. منتظر اومدنت بودم … دیگه چیزی نمونده بود که تسنیم خواهر دار بشه …. صبح ۱۴ آذر …. یک صبح سرد پاییزی …. یادمه فرداش چه برفی اومد … حدودای ظهر بود که سفید برفی من اومد به این دنیا در حالی که دستای خانم دکتر رو میخواست بخوره ….. وروجک نازم ❤️ وقتی دیدم حسابی سرخ و کوچولو بودی …. یه عروسک ناز با لبهای قرمز …. کوثر نازم … هفت سال از اون روز گذشته و حالا تو کلاس اولی خونه ی مایی نماز خوندن رو تا حدودی بلدی آیة الکرسی رو بلدی چهار تا از دندونهای اصلیت در اومدن هفته پیش دوشنبه هم پنجمین د...