چهار قهرمان !
قند و شکر و نبات من !
اولینی برای من !
پرواز کن !
اسب صورتى روياهات و ....
١- اسب صورتى با سه تا كره اسب سفيد ! اين روزا شيهه زنان همه جا مى دوى همراه اين اسبهاى كوچولو ... ٢- امروز با هم وقتى توى چمنا ميدويدى و با اسبات ميدويدى و شيهه ميزدى يه دفعه چند تا پروانه قشنگ ديديم آروم جلو رفتم و كلاهت رو انداختم روش پروانه رو توى كلاه گرفتيم و بدو اومديم خونه ! اين نقاشى ، من و توييم كه پروانه رو توى كلات گرفتيم امروز موهات رو دوتايى بافتم ٣- قبل از ناهار با هم اين كاردستيا رو درست كرديم . من و خودت ! الحمدالله ..... ٢٨ مرداد ٩٣ ...
عاقبت خواستگارى !!
بهم گفتى من مى خوام يه دختر كوچولو بكشم كه مى خواد با يه پسرى ازدواج كنه !! گفتم مگه بچه ها ازدواج مى كنن ؟؟ گفتى نه ..... اين مثلنيه .....الكى بازى مى كنن ......!!!!! نتيجه نقاشى هم شد عروس و دوماد بالا !! عروس با لباس سفيد و دوماد با لباس آبى اون گل رو هم انگار آقاى دوماد به عروس خانم تقديم كردن ! اضافه نوشت : فكر مى كنم چون اين روزا مراسم خواستگارى توى خونه مامانجون زياده به خاطر همين خيلى به اين مسائل واكنش نشون ميدى وگرنه قبلش اصلا توى اين واديا نبودى .... ميدونم چشم بهم بزنم نوبت تو ميشه .... الحمدالله ...... چهارشنبه ١ مرداد ٩٣ ...
ناراحت ، شاد، گريون !
اينسه تا از نقاشياى اين ترمت هست روى چهره و حالت صورت كار مى كردين اولى ناراحتى دومى شاد و خندون و سومى گريون ! عاشق نقاشياتم دخترك نازم الحمدالله ..... شنبه ٧ تير ٩٣ ...
نقش نقاش من
كاشكى مى تونستم نقاشيات رو اينجا بذارم اينقدر قشنگ مى كشى كه دلم مى خواد بخورمت هم خودت رو هم نقاشيات رو چند روز پيش روى تخته وايت بردت با هم داشتيم نقاشى مى كشيديم من يه مغازه اسباب بازى رو كشيدم كه يه خانم چادرى با بچه اش اومده بودن خريد دقيقا فرداش يه نقاشى كشيدى يه مامان چادرى با دخترش ! دلم ضعف رفت برات بهارِ من بعد از اون ديدم يه خانمى رو كشيدى با پيرهن بلند و راه راه كه ناراحت بود چهره اش اونطرف تر هم يه آدم كه با ماژيك سياه كشيده بوديش و رنگش هم نكرده بودى ( همه نقاشيت با ماژيك بود) يه حالتى بود انگار پشتش رو كرده بود و داشت ميرفت و يه نگاهى هم به پشت سرش مى كرد اول كه اصلا اون آدمه توجهم رو جلب نكرد چون يه جورى كشيده بو...