روز مادر ....
يازدهم فروردين روز مادر بود متاسفانه نشد زودتر پستش رو بذارم
توى مدرسه برام توى يه كارت آينه چسبونده بودى خودتم تزيينش كرده بودى از اول تعطيلات هر روز ازم مى پرسيدى چند روز مونده تا روز مادر ..... نمى دونستم براى چى هى مى پرسى فكر مى كردم لابد توى مدرسه بهتون گفتن روز مادر توى تعطيلات عيده ......
هر روز روزا رو ميشمارى و يكى ازش كم مى كردى تا اينكه چند روز مونده به روز مادر على و عمه نسترن اومدن اينجا و عليرغم سفارشات من كه توى حياط نرو و زود بيا بالا سرما نخورى حرفم رو گوش ندادى و خيلى هم دير اومدى منم كلى حرص خوردم كه مريض نشى بعدشم خوابيدم صبحش يكم هنوز از دستت ناراحت بودم
رفتى توى اتاق يه مدت بيرون نيومدى در رو هم بستى بعد يك دفعه با اين جعبه اومدى بيرون و داديش بهم گفتى كادو روز مادره ولى من زودتر بهت ميدم از ديدن جعبه كادو خيلى ذوق زده شدم باورم نميشد يه جعبه رو خودت تنهايى طراحى كرده باشى چسب زده باشى تازه هر وجهش هم يك رنگ ! درش هم از پهلو باز ميشد آينه رو از توش در آوردى و بهم دادى ......
ممنونم ازت دختر گلم
الحمدلله
يكشنبه ١٥ فروردين ٩٥