دیگه .....!!!!!
سه شنبه 14 آذر :
قبل از ظهر با هم رفتیم خرید وقتی برگشتیم گفتی : مامان من میرم حموم .... گفتم باشه لباسای بیرونت رو در آوردم البته وسطش گفتی بقیه اش رو خودم در میارم شما در نیار ... خودت لباساتو در آوردی و رفتی حموم منم آب رو برات باز کردم و اومدم بیرون یه کم به کار و بارام برسم ....
کارام تموم شد و اومدم توی حموم که بشورمت ....... همین جوری موندم .......
فکر می کنی چه صحنه ای رو دیدم .....؟؟؟؟
شامپوتو کلا خالی کرده بودی و ..... همه جا کفو ....... دیگه نگم بهتره ......
با اعتماد به نفس بالا .... گفتی: مامان من خودمو شستم .....!!!
گفتم چرا همه شو ریختی خوب من الان با چی موهاتو بشورم ....؟؟؟؟( البته خیلی که نه ولی با آرامش گفتما .... دعوات نکردما .....)
ته شامپوت آب ریختم با همون سرت رو شستم ... وقتی داشتم سرت رو میشستم بهت گفتم ....: دختر خوب این کارای بدو میکنه ....؟؟؟ شامپوشو خالی می کنه ...؟؟؟ عطر مامانشو میریزه ....؟؟؟؟ به کرم مامانش دست میزنه .....؟؟؟؟
(یادم رفت اینو توی ماجرای 12 آذر بگم اون روز از ناراحتی شدید...!!! رفتی توی اتاقم و عطر chanel نازنینم رو اونقدر فشار دادی که تموم شد دیگه یه ریزه تهش مونده فقط بعدشم نوبت کرم کیلینیکم .... البته به موقع رسیدم اونو یه ذره فشار داده بودی .....!!!! اون روز هیچی بهت نگفتم چون همین جوریش بخاطر باب اسفنجی گریه ات به راه بود دیگه فقط کافی بود یه چیزی بگم البته فکر کنم فقط گفتم چرا این کار رو کردی شما هم گفتی ببشید دیگه مامانی .....)
داشتم فکر میکردم دیگه چی کار کردی که یه دفعه خودت گفتی .....:
دیگه .......!!!!!!!
بعد از مکث کوتاهی هم ادامه دادی :
به وسایل آشپزخونه دست میزنه .....!!!!!!
وقتی یه دفعه دیگه ....!!! رو گفتی اونقدر خندم گرفت که یادم رفت چی می خواستم بگم ......
می خورررررررررررمت .... خوشمزه .....
خیلی دوست دارم تسنیم قشنگم .....
تازه امروز یه نوحه هم از خودت ساختی می خوندی و باهاش سینه می زدی و می گفتی علی اصغر ..... تا اومدم ازت فیلم بگیرم ساکت دست به سینه نشستی و گفتی اصلا نمی خونم .....