دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

✿ــــ✿

كوچولوى پر كار !

فسقل خانم خونه ... اين دو سه روز ، پركار بوده بچم اول از همه كه پنجشنبه ١٤ مرداد باى باى كردن رو ياد گرفت .... جمعه روز ولادت حضرت معصومه (س) هم دست زدن رو ياد گرفت هنرهاى هشت ماهگى ! وقتى ما سرفه مى كنيم الكى اين خانم هشت ماهه هم سرفه مى كند الحمدلله
16 مرداد 1395

تقارن روز دختر و هشت ماهگى

اول ذيقعده است و ولادت حضرت معصومه (س) ....  چه نيكو نامگذارى شده به نام " روز دختر "  اين روز زيبا و فرخنده با هشت ماهگيت قرين گشته دخترك شيرينم .... شيرينى اين روزهايت دل را ميبرد عزيزكم ...  وقتى نگاهت به خواهر است .... وقتى به سويش شتابان ميروى ... وقتى سعى در تقليد او دارى خواهرى سرفه مى كند تو هم زوركى سرفه مى كنى ... دٓ دٓ دٓ بگويد ، تو هم سريع و جدى تكرار مى كنى نازنينم چقدر خوشحالم كه آمدى .... آمدى تا من خواهرانه هاى شما را نظاره كنم ... از عمق وجودم لبريز از عشق ميشوم وقتى لبهاى خندان شما دو خواهر را مى بينم .... هشت ماهگيت مبارك گل زيباى من شاد باش مى گويم گلهاى نازنينم اين روز فرخنده...
14 مرداد 1395

رسيد نوبت وصل و ...

امروز دوم مرداد ماه ٩٥ عزيز دلم ، طوطى كوچولوى خونه دندون دار شد .... خيلى وقته هر روز تقريبا لثه هات رو چك مى كردم كه بفهمم كى دندون دار ميشى چند روز ميشه كه نرسيدم چك كنم و امروز مامانجونى فهميد ..... مبارك باشه دخملى نازم .... بالاخره دندون دار شدى ... الحمدلله على كل حال شنبه دوم مرداد ٩٥ ( هفت ماه و نوزده روز)
2 مرداد 1395

يكى از همين روزا ....

شمارش معكوس براى چهار دست و پا رفتنت شروع شده خانم كوچولوى گل آبى من الان مى تونى ٣٦٠ درجه بچرخى و جهت نشستنت رو عوض كنى حتى ديروز تونستى يك قدم چهار دست و پا جلو بياى همه جاى بدنت رو بالا نگه ميدارى فقط كف دست و نوك انگشتاى پاهات  رو روى زمين ميذارى بعد از اين حركت زانوهات رو روى زمين ميذارى به اين ترتيب وقتى به پشت روى زمين خوابيدى خودت رو به حالت چهاردست و پا در ميارى بعدم مى شينى !! ( اين حركت جديد امروزه )  منو مى گرفتى و بلند ميشدى ولى امروز دسته مبل رو هم گرفتى و بلند شدى ايستادى يكى از همين روزا حركتت رو شروع ميكنى دختر پر جنب و جوش من خدايا شكرت ٢٥ تير ٩٥ جمعه دو روز تا هفت ماه و نيم مانده ...
25 تير 1395

ايستاده به روى دو پا ....

لقمه هفت ماهه خوردنى ام ..... تو ايستاده اى به روى پاهايت و من غرق لذت از ديدن ذوقت و تكانهايى كه از سر شادى به خودت مى دهى .... عاشق اين حركاتت هستم.... ************ خانم كوچولوى نازم تقريبا از روزى كه وارد هفت ماهه شده سعى مى كنه من رو بگيره و بلند بشه ولى بيشتر از ايستادن روى دو زانو نبود  تمام كيفش اين بود كه روى دو زانو بايستد و خودش رو تكون بده ولى چند روزه سعى مى كنى كه روى پاهات بايستى و بالاخره موفق شدى ....  
24 تير 1395

زيباى هفت ماهه

دلبر نازنينم دو روز قبل از تمام شدن شش ماهگيت بالاخره غلتيدن رو شروع كردى روزهاى زياديه كه مى خواى چهار دست و پا رفتن رو شروع كنى ولى هنوز نمى تونى صداهاى بامزه اى با دهن كوچولوت در ميارى به قول مامانجون (.... خانم ) يه لقمه اى  
15 تير 1395

پايان دفتر سى برگ شش ماهگى

نازنين دخترم دفتر شش ماهگيت را بستى  و روزهاى خوش و شيرينش را در اعماق وجودمان به يادگار گذاشتى ..... امروز سرآغازى ديگر است ...  آغاز سرفصل هفت ماهگى ...!  سى روز فرصت دارى هفت ماهه باشى ....  يك غنچه هفت ماهه ... يك غنچه شيرين و خوشبوى هفت ماهه ..... آغاز هفت ماهگيت مبارك عزيز دل مادر .... . . .  
14 تير 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد