دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

✿ــــ✿

حرف حساب ..!!

1391/12/19 11:15
323 بازدید
اشتراک گذاری

یه روزی از روزها البته شب بود باید بگم یه شبی از شبها منو تسنیمی رفتیم خونه عمه (شب هشتم محرم امسال ) خیال باطلخیال باطل

دختر عمه بابایی با دختراشون اونجا بودن (دختراشون خانمی هستند برای خودشون ) . یکی از نوه عمه ها (ملیحه جون ) داشتند انار دون میکردند و شما هم محو تماشا بودی ....مژه وقتی انارها دون شد ظرف رو آوردن جلو شما بهتون تعارف کردند خجالت 

شما مثل یک عدد خانم با شخصیت و دارای کلاس بالا نیشخند دستت رو بالا آوردی و سر نازنینت رو سی درجه خم کردی خجالت ظرف انار دون شده رو آروم عقب زدی (مثل وقتایی که میریم مهمونی برای من یه چیزی تعارف میکنند و من نمیخوام ) بعدشم با احترام فراوان گفتی:

نه خییییییلی ممنون . نمیخوام برای دَشویی یَم (دستشوییم ) بَده ...قهقهه آخــــــــــــــــــــــــه دَشویی یَم سفت میشه ...قهقهه

_ نمیدونم چرا اونا ریسه رفتن از خنــــــــــــــــــــــــــــــــده ...خندهتعجب  اعنماد به نفس بچچچچچچچم تضعیف میشه خوب  ...متفکرآخ

 

                                                               ********

چند تا عکس برفی از فکر کنم آخرین برف زمستون ٩١ :

برررررررید کناااااااار .........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (39)

علامه كوچولو
19 اسفند 91 11:03

باباااااااااااااااااا كلاس خوووووووووووو علت رو نميگفتي جيگركلاست بيشتر محفوظ بود
ميگم همش به خاطر امر و نهي ماهاست ها!!!بچه مون ياد گرفته انار باعث يبس ميشه ترسيده
قربووووووووووووووووون اين اعتماد بنفسش برم اتفاقا پايه نطقش محكمتر ميشه وقتي ميبينه باعث ادخال سرور به قلب مومنينهمخصوصا از نوع مومناتش



جاتون خالی ... کاش بودین و می دیدین با چه نازی میگفت برای دَشویی یَم بده .....!!!!
مامان محمدمهدی
19 اسفند 91 11:08
ای جااااااااانم این دختر شیرین زبونو
وا خواهر چه انتظاری داری؟!!مگه میشه همچین جملاتیرو اونم از زبان یک کوچولو شنید و بعد نخندید تازه من اگه جای حضار بودم سادات خانومو یک لقمه چرب هم میکردم


خــــــــــــــوب اونو که شوخی کردم ...
خودم از خنده مرده بودم ....
مامان تسنیم
19 اسفند 91 11:10
چه رک



مامان محمد و ساقی
19 اسفند 91 11:14
سلام
واقعا" حرف درست و حسابی رو باید از بچه ها شنید
خوب راست گفته دخترمون
چه بامزست تسنیمخدا براتون حفظش کنه.همیشه سلامت باشه. ماشا... به دل آدم میشینه


قربونت عزیزم
فرشته های گلتون رو خدا حفظ کنه ...
علامه كوچولو
19 اسفند 91 11:27

خوش تيپ خوشگل خوش زبون خوش لباس خوشرنگ ...................
بابا ما كشته اين خوشيهاتيم


:
قربونت عزیزم ...
خوشیهای من ... یا تسنیم ....؟؟؟؟
مامان آمیتیس
19 اسفند 91 11:41



ممنــــــــــــــون مامانی جون
مامان محمدمهدی
19 اسفند 91 12:47
چقدر خوشحاله از برف بازی!
شادیهاش پایدار باشه الهی.


انشاالله ...
ممنون عزیزم ...
مطلع عشق
19 اسفند 91 12:55
سلام عزیزم....
کلا بخورین این دخترتونو....
از بس شیرین زبونه
برف بازی هم که رفته بلا
مامانی جون خودتون خوبین؟؟؟؟
کاراتون انجام شد؟؟؟؟



سلام خانمی
خیلی ممنون ما خوبیم تشکر
بله تقریبا تموم شده اگه این فسقلی اجازه بدهد ...
علامه کوچولو
19 اسفند 91 15:56
حالا ما یه شوخی کردیم شوما به دل نگیر
اصلا کی گفته من پام درد میکنه ....خیلیم حالم خوبه من همینجا چادر میزنم تا هر پستت رو اول از همه بخونم باور کن
حلال کردم منتها یادم رفت رو به قبله ذبحش کنم


فدات بشم ...
محبت داری خانمی...
مطلع عشق
19 اسفند 91 16:08
سلام
بفرما خصوصی


سلام عزیزم چشـــــــم
مامان نیایش
19 اسفند 91 16:58
عزیز دلم خب حرف راست گفته دیگه قربونش برم من چرا خندیدن ؟
از بس شیرین گفتی جیگر
عزیزم برف بازی خوش گذشت قربون اون ژست گرفتنش وای نمیدونی اینجا چه خبر شد اینقدربرف بارفید فکرکنم 40 ، 50 سانت حالا پستش رو میذارم حتما


همینو بگووووو ... خنده نداره کــــــــــــــه ...
خدا بده برکت ... ! این همه برفوووو
مامان نیایش
19 اسفند 91 17:01
نیایش که میگه : شیمَکَم سفت میشه پی پیم نمییاد اذیت میشم ولی حسابی میخوره


قربون شیمک نیایش بشم ...
راستی منم بچه بودم به شیکم میگفتم شیمک ...!!!!
ستاره زندگی
19 اسفند 91 17:31
خب حرف راست از بچه بشنو


سلام مامانی ستاره جون ....
ستاره سهیل شدین....
ستاره زندگی
19 اسفند 91 17:32
قربون خانمی خوشتیپ خودمون


خدا نکنه عزیز دلم
مامان طهورا عسلی
19 اسفند 91 18:56
خو بچه مواظب دشویی شه خووووووو ...

آخ گفتی انار. برم انار دون کنم. شب با شوشو بخوریم. برای دشویی خوبه...


ههههه ... خیلی زیاد هم مواظبه بچچچچچچه

نوش جان
شبنم
19 اسفند 91 22:34
واقعا؟؟
انار باعث می شه بچه یبوست بگیره؟
چه بد!
پس خوبه که دخترمون حواسش جمع بوده.


نمیدونم من این طور شنیده بودم که هسته هاش باعث یبوست میشه ولی آبش نه ... خوبه ...
دخترم واااارد بابا ... شبنمی جون
مامان طهورا عسلی
20 اسفند 91 6:50
سلام. راستی یه سوال داشتم.
من چرا نمیتونم تو پاسخ کامنت هام از شکلک استفاده کنم؟
همه این کار رو میکنن فقط من بلد نیستم.



به من بیسواد بیچاره کمک کنید


شکسته نفســــــــــــــــی می فرمایید ....
مامی امیرحسین
20 اسفند 91 22:21
چه آدم برفی خوشگلس درستیده! قد خودشه


سلام ... سلام ...
مامی جان امیرحسین جان ..
خیلی ممنون
آسمان
21 اسفند 91 0:43
دقیقأهمینطوریه که تسنیم جونمون میگه؛مامانی جون انار رو با گلپر فراوون بهش بده که برای دششوییش ضررنداشته باشه


چشم ...
خیلی ممنون از راهنمایی تون
قند عسل رو ببوسید
مامان آینده یه فسقلی
21 اسفند 91 1:27
سلام خانومی ، جریان دونه انار خیلی باحال بود ، باحال هم که نوشته بودی دیگه حرف نداشت.

برف بازی هم نوش جان


سلام خانم خانـــــــــــــــما ....
خونه نــــــــــو مبارک باشه ...
مادر کوثر
21 اسفند 91 8:27
مامانی باکلاس خب دخترشم با کلاس میشه اما از نوع کودکانه!



شما بزرگوار بودندی ....!!!
ستاره زمینی
21 اسفند 91 11:03
:تقدیم مامان مهربون
عزیزکم حرف حساب جواب نداره دیگههههههههههههههههههههههه
گلم شیرین زبونم دوست داریم.


مامانی جونــــــــــــم یه دنیا ممنون مراقب خودتو باشید
عزیز جانم ما هم شما و ریحانه جون و نی نی توی راه رو خیلی دوست داریم
الهام مامان آوینا
21 اسفند 91 14:18
چه داستان های زیبایی.. واقعا از خودنشون لذت بردم و رفتم به دوران کودکی...بعضی وقت ها بچه ها یه حرف هایی میزن ... ادم کپ می کنه... واقعا شنیدن این حرف از زبون یه کوچولو جالب توجه هست...


ممنون از نگاهتون
بچه ها با اين حرفها و كاراشون واقعا دل آدم رو ميبرند
مامانی زهرا
22 اسفند 91 17:57
حرف حساب جواب نداره عجب دخمل رکی
فدای شیرین زبونی تسنیم جونم بشم که دل همه رو میبره


خدا نكنه عزيزم ....

امیر مهدی و عمی
24 اسفند 91 0:17
سلام مامانی مهربون.
ممنون از اینکه این چند روزی که نبودیم احوالمون رو پرسیدی.از وقتی ماجرای ماهی و دنت خوردن سیده گل رو خوندم واقعا تعجب کردم که چقدر خصوصیات اخلاقی بچه های این زمونه شبیه همه.اینگاری که امیر مهدی گرسنش شده و بی طاقت شده.مرتب ماجراهای تسنیم جونو برای بقیه تعریف می کنم.دوستتون داریم نازنین گل دخترمون رو ببوسید.


درسته عزيزم
انشاالله كه موفق باشيد
شما هم عزيز دلمون رو ببوسيد
مامان طهورا عسلی
24 اسفند 91 6:40
بابا آپ کنید دیگه......


مامانى جونم گردنم خيلى درد ميكنه دقيقا از روز شنبه
دعا كنيد برام
lمامان زهرا دختر دوست داشتنی
24 اسفند 91 13:39
دوست گلم
این آخرین باری که تو سال 91 مهمون خونه ات میشم
سال نو پیشاپیش مبارک .بهترین سال را برات آرزو مندم . دعا برای ظهور آقا امام زمان (عج) در موقع تحویل سال یادتون نره.

با پست های آخر 70 تا 73 سال 91 بروزیم.



خيلى ممنون عزيزم منم صميمانه تبريك ميگم بهتون سال جديد رو
انشاالله
شبنم
24 اسفند 91 19:12
مامانی تسنیم، یه دونه شما زود به زود پشت می ذاشتید و از شیرین کاری های تسنیم جان ما رو حسابی مسرور می نمودید!، که می بینم کم کم برای شما هم باید تاخیری زد!


چشمتون روز بد نبينه گردن دردى گرفتن كه .......
اصلا گردنم رو تكون نمى تونم بدم .
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
24 اسفند 91 20:12
چشم ارسال خواهد شد.


خييييييلى مممنون
مامان حسناسادات
25 اسفند 91 0:45
خواهر حق دارن بخندن خوب...ولی خاله حرفت آخر کلاس بوداااااا(جهت بالا بردن اعتماد به نفس)
خانومی خصوصی داری


خيلى لطف داريد شما خانمى
چشششششششم
مامان آینده یه فسقلی
25 اسفند 91 1:36
ارسال شد خانوووومی ...

که البته قبلش، با ایمیل دیگه امتحان کردیم و دیدیم با موفقیت ارسال و دریافت میشه.

امیدوارم ایندفعه دیگه بهتون برسه و بره واسه چاپ


رسيد عزيزم دست گلت درد نكنه
مامان نیایش
25 اسفند 91 13:04

چی شده مامانی رفتی مرخصی
باورت نمیشه با چه خستگی و پشت دردی نشستم پا ی کامپیوتر واقعا یه چیزیم میشه نهههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟معتاد شدم رفت


مى فهمم واقعا اعتياد آوره .....!!!! منم مثل شمااااااا ....!!!
آخه من گردنم رو نمى تونم تكون بدم فقط با آيپد ميام يه چرخ ميزنم
انشاالله خوب بشم پست ميزارم
اين قدر به همه گفتم كجاييد حالا خودم گرفتار شدم
نيايش قشنگم رو ببوسيد
مادر کوثر
25 اسفند 91 20:32


از دوستیت خوشحالم

از بودنتون شادم

ممنون که هستید و روزایی که ما کمرنگ بودیم شما پر رنگ بودید

انشالله جبران کنم عزیزم

امیدوارم سال جدید برات سرشار از شادی و سلامتی و موفقیت باشه

خصوصی

خييييييييييييلى از لطفت ممنون
همچنين براى شما دوست عزيزم
مامان نیایش
25 اسفند 91 22:41
عزیزم چه طور مگه چی شده گردنت ان شاالله که چیز مهمی نیس از خستگی خونه تکونی دیگه منم از صبح تا حالا گلوم می سوزه فکرمیکنم حساسیت به این مواد شوینده پیدا کردم خیلی داره اذیتم میکنه از بینی م هم آب میاد نکنه سرما خوردم ها
ایشالا خوب باشی خواهرت راستی چه طوره ؟


احتمالا از همون خونه تکونی این جوری شده چون جمعه پیش پس از نبردی سخت که با آشپزخانه داشتیم خسته و کوفته آمدیم بیرون و فردا صبحش گردنم تکون نمیخورد ...!!!!
ولی الان دیگه خوبم ممنون از احوال پرسی تون
اونم تب کرده و سرما خورده
شما از کجا فهمیدی ...؟؟؟؟؟
♥مامان آمیتیس♥
26 اسفند 91 2:39



ممنووووووووووووووون از لطفت عزيزم
مامان محمدمهدی
26 اسفند 91 7:33
سلام دوستم
حالا الان بهتری؟خب کاش از اول هم میدادی کارگر همه رو انجام بده؟گرچه میدونم خیلی نمیشه به تمیز کردن اونا اعتماد کرد ولی خب بهتر از اینه که بدن آدم به درد بیاد


اين كارگرها هم كه حتما بايد يك خرابى از خود به يادگار بزارند ......
واى سلام يادم رفت
الان خيلى خوبم خدا رو شكر
ممنون از محبتت
انشاالله شما هم موفق باشيد
مامان ترنم
26 اسفند 91 8:45
اي جان به اين گل دختر با نمك .
خنده نداره كه . خوب چه اشكال داره؟؟؟


ما هم همينو گفتيم ديگه .....
هميشه شاد باشيد عزيزم
مادر کوثر
26 اسفند 91 11:26
خصوصی


چششششششششششششششم
مامان سارا
28 اسفند 91 10:00
یعنی من عاشقتم تسنیم


قربونت عزيزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد