حيوانِ جديد
_ مامانى ... دوست دارى من چه حيوونى باشم ؟
اِاِاِمــ..... مممممم ..... داشتم فكر مى كردم يه حيوونى پيدا كنم كه چهاردست و پا راه نره ، نپره ... كه يه دفعه ياد جوجه افتادم !
گفتم جوجه باش ...
_ باشه بذار قفلشو عوض كنم پس ....
بعد با يك كليد نامرئى يه قفلى رو باز كردى . همزمان با باز شدن قفل صداى جيك جيكت هم به هوا رفت ....
_ جيكــــ جيكــٓ ... خب تو هم خانم مرغى ديگه ... قد قد كن .....!!!!
خيلى خوب ديروز كه من زنبور بودم و شما خانم قوربابه ! امروزم كه جوجه اى و بنده مرغ ! خدا فردا رو بخير بگذرونه !
مى گم نميشه همون آدم باشيم ...؟
_ نـــــــــــــــــه ......
يكشنبه ٧ ارديبهشت ٩٣
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی