دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

✿ــــ✿

جلسه اول

1393/2/8 15:56
79 بازدید
اشتراک گذاری

اين دختر خانم گلِ گلاب كه عشق مامانشه امروز براى اولين بار رفت و نشست سرِ كلاس !

 

از ديشب يه دلهره اى ته دلم بود ... راستش از عكس العملت مى ترسيدم ! نمى دونستم چى ميشه ... راحت قبول مى كنى و ميشينى يا نه گريه و زارى مى كنى و به من مى چسبى ...؟

شنبه كه جلسه معارفه بود با مامانا سر كلاس نشستيم تا با هم آشنا بشيم ولى اين دفعه بايد خودت تنها سر كلاس مى نشستى

ديشب چيزى بهت نگفتم تا يه وقت ناراحتى نكنى و دلشوره و استرس پيدا نكنى كه " آى و واى تو هم بايد بياى پيشم بشينى وگرنه نمى رم ! "

آخرشب به مامانجون گفتم دعا كن راحت بشينه سر كلاس و نترسه ...

بالاخره صبح شد ساعت يك ربع به هشت بيدار شدم اومدم ديدم خوابِ خوابى ! ( حالا هر روز هفت و نيم صبح يا نهايت هشت بيداريا )

رفتم صبحانه رو حاضر كردم دوباره اومدم سراغت خواااااااب ...!!!!!!!:o ديگه هشت و بيست دقيقه بود كه بالاخره اومدم آروم صدات كردم

چشمات رو بازكردى و پريدى بغلم ... بغلت كردم بردمت صورتت رو شستم تا چشمات باز بشه لباست رو عوض كردم و اومديم صبحونه بخوريم كه طبق معمول هميشه يه كم طول دادى تا بياى

ساعت نزديك ٩ بود كه صبحانه ات تموم شد و با بابا راهى شديم

نه و ده دقيقه بود كه رسيديم كانون و خوشبختانه خانم مربيت هم اون موقع اونجا بود بعد از سلام و احوال پرسى .... خيلى آروم بهش گفتم من دخترم رو زود آوردم تا با شما يه كم بيشتر آشنا بشه و ارتباط برقرار كنه

خانم قربانى هم خيلى خوب پذيرفت و اومد طرفت و بردت سركلاس ... ديگه اصلا به من نگاهم نكردى در كلاس باز بود و با مربيت مشغول ح ف زدن و تعريف كردن شدى ....

بعد از نيم ساعت ديگه كم كم بچه ها اومدن سر كلاس . بعضى از بچه ها ناراحتى مى كردن يا هى بيرون ميومدن ولى عسل مامان اصلا اين كارا رو نكرد و من حتى تصورش رو هم نمى كردم كه اين قدر راحت كلاس رو بپذيره حتى يك بار هم از كلاس بيرون نيومدى

موندى تا كلاست تموم شد بعد مامانا اومدن توى كلاس تا نقاشى بچه ها رو ببينن

قربونت برم من كه نقاشيت از همه قشنگتر بود و حتى خانم مربيت گفت مى تونه بره كلاس ترمهاى بالاتر ...!!!!

ولى به خاطر زمانش قبول نكردم گفتم صبحها راحت ترم بعدشم كه رفتى توى حياط بازى كردى با بچه ها و وقتى مربيت بچه ها رو صدا كرد براى كلاس سفال تو هم دنبالشون رفتى سر كلاس !

حدودا يه ربع نشستى و بعد بابا اومد دنبالمون و اومديم خونه ...

دوشنبه ٨ ارديبهشت ٩٣

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد