بابا بزرگِ تو
باز دوباره با يك سوال جديد و دور از ذهن ، غافلگيرم كردى !
ديشب بود يعنى پنجشنبه ٢٣ مرداد از مهمونى برگشتيم و تو هم فيلم مورد علاقه ات يعنى وودى رو تماشا كردى. آخرِ شب بود كه اومدى بهم گفتى :
_ مامااااا...ن مامانجون بابا ، همسر نداره ؟ آقا نداره چرا ؟ چرا تنهاست ؟
جا خوردم از سوالت ....
گفتم : همسر داشته ولى ديگه خيلى پير شده بود و مريض شد بعد رفت پيش خدا ....
گفتى : پس بابا بزرگاى تو هم همينجور شدن ؟
گفتم : بله دلبركم .....
الحمدالله ....
جمعه ٢٤ مرداد ٩٣
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی