تازه ها
الهی من قربون اون آی کیوت بشم که می شینی جلوی آیپد گوله گوله اشک میریزی
که باز لایتِر از توی آیپد بیاد خونه مون تا باهاش بازی کنی ....!!
البته میدونم منظورت چیه ... می خوای به یه زبون دیگه بگی برام باز لایتِر گنده بگیر !
خداییشم اینقدر توی آیپد واقعی به نظر میاد که آدم دلش میخواد بغلش کنه ...
از دست باباجون (بابای من ) فرار میکردی . کلی ذوق زده و هیجانی بودی گفتی :
اگه نتونستی منو بگیری ...
برای روز مادر این نقاشی رو برای مامانجون کشیدی
بالاشم با نارنجی نوشتی " برای ... خانم " آخه مامانجون رو دو سه ماهی میشه به اسم صدا میزنی ... منم کلی کیف میکنم از این کارت
با تکه های چوب برش داده شده روی صفحه که از جنس چوپ پنبه است با میخ می کوبی هر چی بخوای درست میکنی ... این بازیه خیلی جالبه از نمایشگاه برات خریدم
12 اردیبهشت (پنجشنبه ) بردمت نمایشگاه کتاب تا از فضای اونجا لذت ببری ولی خوب خیلی زود خسته شدی
بعدشم چون قدت نمیرسید که کتابها رو تماشا کنی همش آویزون من یا خالدی بودی !
با اینکه حدود دو ساعت بیشتر اونجا نبودیم ولی حسابی کلافه و خسته بودی و همش میگفتی بریم من کتاب نمی خوام ...
تا رسیدیم نزدیک خونه , آنچنان شروع به دویدن و بالا و پایین پریدن کردی که انگار همین الان از در خونه زدیم بیرون برای رفتن به گردش ...!!!
برای فرار از سوژه شدن ...
پی نوشت : اسم این بازی , بازی میخ و چکش است
پی نوشت بعدی : تسنیم : مامان اون چیه که قهوه ای و سفیده ...؟
من: اِ ....م ... بستنی ....؟؟
تسنیم : نـــــــــــــــــــــه ....
من : شکلات ...؟
تسنیم : نه .... مال میوه ایه ... (منظور اینکه جزء میوه هاست )
من : آهان ... نارگیله ....؟
تسنیم : بــــــــــــــــــــــــــــــــله .... خوب حالا به من نارگیل بده ...
من : وااااا .... نارگیلم کجا بود ...؟؟
در نهایت از توی یخچال چند تا تکه نارگیل سفت شده (خوشبختانه بود وگرنه ....) دادم دستت واقعا موندم چه جوری داری می خوری ...؟؟
دوشنبه 16 اردیبهشت 92