دنياى رنگارنگ تو
خدا به دادم برسه .... یه دستمال برداشتی و داری مثلاااااااا خونه رو تمییز میکنی !
نمیدونم چرا بعد از تموم شدن کار گرد گیری شما به جای اینکه همه جا برق بیفته همه جا مات میشه ....
من همین دیروز همه خونه رو دستمال کشیدم ....
____________________________
داشتم سوپ درست میکردم خودت رو رسوندی بهم و صندلی رو کشیدی به طرفم روش وایسادی تا ببینی چی کار میکنم گفتی : چی درست میکنی ؟
گفتم : دارم سوپ درست میکنم
گفتی: من یه بار سوپ درست کردم برای بچم ولی نخورد گفت بدمزه ست
گفتم : نه ... بچه ها هر چی مامانشون درست میکنن باید بخورن
گفتی : نه آخه خوردم دیدم بد مزه بود ....!
جا خوردم از جوابت و اینکه خودت رو مقصر دونستی نه بچه ات رو ...
گفتم : مگه توش چی ریختی ؟
گفتی : توش هویج ریختم
گفتم : جو هم ریخته بودی ؟
گفتی : بله ... ولی آخه من زیاد بزرگ نیستم . بچه ام هنوز . وقتی بزرگ بشم خوب میشه !
الان من یه کم بزرگم ولی شما زیاد بزرگی . بابا زیاد بزرگه باباجون زیاد بزرگه مامانجون زیاد بزرگه خالدی زیاد بزرگه
ولی من زیاد بزرگ نیستم باید سعی کنم که غذاهامو بخورم تا بزرگ بشم
ساعت ١١/٥ شب :
تسنیم : مامان من خسته شدم که کار کردم ....
من : مگه چی کار کردی ؟
تسنیم : کار کردم دیگه . بازی کردم . بدو بدو کردم ...
من : خوب بیا بریم بخوابیم دیگه خیلی دیر شده خسته ای ...
تسنیم : نه نریم بخوابیم ...
من : پس برو آخر غذات رو تموم بخور .
تسنیم : نـــــــــــــــــــــــــــه ... آخه من خسته ام خسته شدم که غذا خوردم . خسته شدم که بدو بدو کردم . خسته شدم که بپر بپر کردم . فقط بیا با هم قایم موشک بازی کنیم ....
( موقع گفتن چنان دستات رو بالا و پایین میبردی و به هم میزدی که گویی مادر چند تا بچه قد و نیم قدی و از شستن و تمیز کردن خسته شدی و من مبهوت حرکاتت و البته جمله آخرت بودم )
من :
بالاخره کتابهای خاله بازی اثر گذار بود و بیش از پیش سرگرم بازی با عروسکهات و نگه داری از اونها شدی
و من از اینکه بالاخره نزدیک دوساعت عروسک " نی نی " ات رو بغل کردی و باهاش بازی کردی بسیار مسرور شدم
قبلا هم این کار رو میکردی ولی خیلی کم و در حد چند دقیقه ...
فکر میکنی این نقاشی چیه که کشیدی در سه سال و هفت ماهگی ؟
وقتی ازم این سوال رو پرسیدی گفتم بادکنکه ؟
گفتی نه ... اون چیه که توی دریاست و چند تا دست و پا داره ..؟؟
فهمیدم ...منظورت عروس دریایی ست
سمت چپ یک شاخه گل لاله و سمت راست یک عروس دریایی
خوب الان من خیلی عجله دارم باید برم جنگل برای حضرت عالی شنگول و منگول و آقا گرگه . پلنگ صورتی . تام و جری و موش بیارم تازه یه بع بعی هم بگیرم آقا بیاد قیچی اش کنه و بعد من بپزمش بدم اینا بخورن ....
خودمون هم بخوریم ...
قبلا به عروسکاشون راضی بودی ناشکری کردم حالا واقعی شونو میخوای ....
دوشنبه ٦ خرداد ٩٢