نمایشگاه نقاشی دلبرکم !!
دهه محرم که با هم راهی روضه میشدیم یک ساک فقط مخصوص شما همراهمون بود پر از ماژیک و پاستل و مداد شمعی و دفتر و عروسک و.... یه عالمه خورده ریز که طبق معمول هر جا بری با خودت میبری ....
بخشی از سرگرمیهای هر شبت کشیدن نقاشی بود حتی وقتی هم چراغا رو خاموش میکردن با نور چراغ موبایل به کشیدن ادامه میدادی
چند تا از نقاشیات که توی اون شبا کشیدی :
بقیه اش در ادامه ....
من همیشه بالای نقاشیای قشنگت تاریخ میزنم . تو هم ازم یاد گرفتی هر نقاشی که می کشی یه گوشه اش یه چیزی مینویسی بعدم میگی مامانی خودم نوشتم تو نمی خواد بیویسی !!( همون بنویسی) مثلا توی این نقاشی بالاش نوشتی .
این نقاشی یک دختر خانم هست که روی سرش داره بارون میاد و اون زردها هم رعد و برق هستن و اون گرد قرمزه هم گویا آبممات (همون آبنبات ) این دختر خانومه هست کنارشم که گل نارنجی هست
این یک عدد جوجه است و اون گرد گردای کنارش دونه های جوجو هست پایینشم که آب دریا و ماهیا هستند البته اون پرچم سیاه رو مامانجون کشیدن حالا نمیدونم چرا وسط این نقاشیه خوشگل ...
عکس جوجه کوچولوی خدا بیامرز رو قبل از مرحوم شدن کشیدی
من اول باورم نشد خودت کشیدی فکر کردم یکی برات جوجوت رو کشیده ولی خودت گفتی :خودم کشیدم جوجوم بالاش رو اینجوری کرد منم کشیدمش دفترت رو کنار کارتون جوجو ها دیدم
میگم خب رنگش کن . میگی جوجو م سفیده دیگه رنگ نمی خواد
چقدر این دو تا شبیهن نه ....؟؟؟ آقا خرسه توی لپ لپت رو کشیدی ...