دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

✿ــــ✿

اسم دوستت چیه ؟؟

1392/11/15 14:05
161 بازدید
اشتراک گذاری

دوست بابا اومده بود خونه مون ....

داشتم چایی درست میکردم که اومدی پیشم : مامانــــــــی ... اسم دوست بابا چیه ...؟؟سوال

من : نمیدونم ...متفکر

تسنیم : نکنه دوستای من اومده باشن !!!!تعجب ( دوستای خودت علی کوچولو , زهرا ,  حسنا , امیر عباس هستن که همه بچه های فامیل و آشنایان هستند )

من : تعجبنه مامان ... دوست باباست با بابا کار داره 

تسنیم : میشه برم بپرسم اسمش چیه ؟

من : خب برو تا خیالت راحت بشه ...

تسنیم : اگه بهم خندیدن چی ؟تعجب

خنده ام گرفت گفتم : خب بهشون بگو نخندن !!نیشخند

لباست رو مرتب کردم رفتی دم در اتاق بابا در زدی ...

 

بابایی در رو برات باز کرد و گفت : سلااااااااام  تسنیم خانم .... بیا تو بابایی ....

گفتی : نه نمیام تو ...

بابا داشت اصرارت میکرد بری توی اتاق که یه دفعه گفتی ....

بابایی اسم دوستت چیه ....!!!!!!قهقهه

بابایی هم تعجب کرده بود و هم خندهگرفت : اسم دوست منو میخوای چیکار ؟تعجب

گفتی : بگو اسمش چیه دیگه ...؟

بابا : علیرضا ....

تسنیم : آهان .... من فقط خواستم اسمشو بدونم نمیخواستم بیام تو نیشخند

بعدشم به سرعت فرار کردی پیش من اونا هم که .....قهقههقهقهه

 

من : پرسیدی ؟

تسنیم : بله ....افسوس اسمش علیرضا بود ...

من : اونا چی گفتن ؟

تسنیم : اونا حندیدن ...آخ اِ .... مامانی یادم رفت بهشون بگم نخندین ....!!!!!! تعجبزبان

قهقههقهقههقهقهه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (29)

ღ¸.•مامان ِ آینده یه فسقِـلی•.¸ღ
15 بهمن 92 14:36
خخخخخخ... قربون ِ تو و کنجکاوی هات... چقدر قشنگ تعریف کردی مامانیییییییییییییییی
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
خدا نكنه گلم خيلى ممنوووووووون
سمیرا
15 بهمن 92 14:38
فقط خواسته اول اسم بدونه,اگه از اسمش خوشش اومد بعد بره پیششون بشینه
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
فكر مى كرد دوستاى خودش اومدن ....!!!!!
مامان نرگس
15 بهمن 92 19:23
الهی آقا چرا می خندین ببخشید خودم هم خنده ام گرفت
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
خنده نداشت كه ...!!!!' بچم فقط مى خواست مطمئن بشه دوستاى خودش نيستن .... همين !
مامانی زهرا
16 بهمن 92 1:33
کنجکاوی زیاد بچه رو وادار میکنه ، تا پیگیر همه چی باشه حتی اسم دوست بابایی ، آفرین تسنیم جونم که مراقب اوضاع و رفت و آمدها هستی . عکس العمل بابایی و دوستشون توی اون لحظه حتما دیدنی بوده
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
بله .... صداى خنده شون تا چند تا خونه اونورترم رفت !
مامان محمد و ساقی
16 بهمن 92 21:22
عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم امان از کنجکاوی این دختر خوب دوباره میفرستادیش بهشون بگه نخندن
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
اتفاقا بهش گفتم دوباره برو بهشون بگو نخندن ...!! گفت نه ولش كن اونا همش مى خندن !
مامان محمد و ساقی
16 بهمن 92 21:23
تسنیم جون دلم میخواد یه بااااااااااااااار هم که شده بغلت کنم
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
قربونت برم عزيزم ....
□■□ مامان آینده یه فسقلی □■□
17 بهمن 92 0:02
میدونی من الان از کجا میام؟ !!!!!!! از قسمت نمایش تصادفی وبلاگ ها... خیلی کم پیش میاد وبلاگ آشنا اونجا دیده بشه.... کلی ذوق کردم...
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
راست مى كى ....؟؟؟؟ آره هيچ وقت آشنا اونجا نيست عزيزم .... منم ذوق كردم با ذوق تو
مامانی
17 بهمن 92 10:54
سلام مامانی خوبید؟میشه خواهش کنکم به وب منم سر بزنید؟ من شما رو لینک کردم ممنون میشم جهت سپاس سه تا صلوات برای سلامتی تون منتظرتونم
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
سلام دفعه قبل آدرستون درست نبود وارد نميشد توى وبتون
مامان سونیا
17 بهمن 92 19:45
ای جانم فدای این دخمل کنجکاو و شیرین زبون
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
خدانكنه ....
ستاره زمینی
17 بهمن 92 20:45
ای جونم
مامان نیایش
18 بهمن 92 11:34
الهی من فدای تو بشم که کارات چه قدر شبیه نیایشه اونم همیشه باید اسم همه رو بدونه گاهی که بهش میگم مثلا مامانی چرا به دوستم سلام نکردی میگه خب من که اسمش رو نمیدونستم باید یه دوره اسم پرسی بیاد پیش تسنیم بگذرونه
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
قربونش بشم من عسلم رو .....
علامه کوچولو
18 بهمن 92 19:27
سلااااااااااااااااااااام الااااااااااااااااااااااهیاخه خانوم خوشگله اگه از دوستان شما بودن که بی خبر از شما نمیومدن خونتون ------------------------ از من به شما وصیت انشاءالله اینده که پسر دار شدین هر کار و هر قدمی که خواستین برای گل پسر بردارین اول بر ای پدر گرامیشون انجام بدین بعد برای قند عسلتون!! حسادت که واژه خوبی نیست اما غبطه پدر به ژیله پسر کار دستمون داد و چند روزه بعد اداره درگیر بافتم چون قول دادم تا فردا اواسط هفته اینده بهشون تحویل بدم از کوچکترین فرصتی برای بافت استفاده میکنم.... (پیش خودمون باشه احساس میکنم اینم نوعی تنبیه برای ترک اعتیاد از وبگردیه)
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
سلاااااااااااااام آرام جان ..... توى خيال خودش فكر كرده بود باباش دوستاى خودش رو قايم كرده بود آخه تازه قبلش با على كوچولو مسافرت بوديم تسنيم هم توى همون حال و هواى بازى با على كوچولو بود عجب ...... آره خب ..... پس توى تٓركى ...!!!!!!!
ღ¸.•مامان ِ آینده یه فسقِـلی•.¸ღ
18 بهمن 92 21:04
http://niniweblog.com/upl/nini6368/13917941700.jpg شفاف نبودن ِ عکس، واسه خاطر اینه که نصفه شب، با موبایل، از صفحه ی تبلت عکس گرفتم.
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
ممنون عزززززززيزم .... مهربوووووونم
مامانی
18 بهمن 92 23:54
اه وااااااااا خاله جونی حالا نمیگی اسم دوست بابایی واسه چيت بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
بچم مى خواست بره ببينه دوستاى خودش نيومده باشن فكر مى كرد على كوچولو اومده !!!! على پسر عمه تسنيمِ
مهتاب
19 بهمن 92 13:01
فداش فداش فداش
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
خدا نكنه عزيزم
زهرا (گل بهشتي من)
20 بهمن 92 11:06
خب اسمش مهمتر از خودش بوده براش.
مرضيه (مامان محمدمهدي)
20 بهمن 92 11:29
اي جانم بنده خدا حتما كلي ناراحت شده كه بهش خنديدن
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
اوووووو ..... در چنين مواقعى حسابى بهش بر مى خوره كسى بخنده بهش ....
مامان محمدمهدی
21 بهمن 92 9:37
چرا بهش خندیدن خب کنجکاوی کردن که خنده نداره
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
همينو بگو ..... آخه ميدونى تسنيم هم اصلا با دوست باباش حرف نزد اگه تسنيمه ... كه فكر كنم نگاشم نكرد فقط دم در بلند بلند گفت اسم دوستت چيه ؟؟
الهه مامان سلما
21 بهمن 92 16:20
آخی یاد بچگیهای خودم افتادم، دلم میخواست هرکی رو میدیدم، اسمشو بدونم سالها بعد، خواستگار هم که میومد سوال اولم از مامانم همین بود،.... اسمش چیه؟؟؟؟؟
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
] چه جالب .........
امیر مهدی و عمی
23 بهمن 92 1:18
سلام خوب هستید؟ ای جونم قربون اون کنجکاوی و اون دل کوچول موچول نازنینت خیلی پستتون به دلم نشست زیبا بیان کردید
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
سلام خيلى ممنون خوبيم تشكر از لطفتون
سمیرا
24 بهمن 92 15:02
سلام سیدجون خوبی؟تسنیم گلی خوبه؟ کجائی خبری ازت نیست الهی قربونت برم التماس دعا...
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
سلام عزيزم يه كم سرم شلوغ بود خدا نكنه عزيزم در اولين فرصت ميام پيشت
علامه كوچولو
26 بهمن 92 10:20
سلام خوبين؟كجايين؟
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
سلام خوبيم نگران نباش دوستم يه كم بى حسى براى نوشتن و يه كم هم مهمون داشتن
مامان طهورا عسلی
28 بهمن 92 15:52
یادم خودم افتادم بچه که بودم خودمو میکشتم ببینم اسم کوچیک معلم هام چیه کحاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
همین جاااااااااااااااااا ........
مامان امیرمحمد
29 بهمن 92 9:59
قربون اون کنجکاویت و دل مهربونت بره خاله
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
خدا نکنه عزیزم ...
مهتاب
29 بهمن 92 16:53
مامانی چند تا عکس از دخمل گلمون بذار دیگه همش که نمیشه کلاس درس زنگ تفریح هم میخوایم خووووو
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
با زنگ تفریح موافقم .....
منصوره مامان زهره
1 اسفند 92 14:46
ای جانم حال و هوام عوض شد با این خاطره ی قشنگ!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد