دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

✿ــــ✿

پیراهن عزایت بر تنم مادر ....

1393/1/18 9:56
76 بازدید
اشتراک گذاری

غروب شد و هلال اول ماه جمادی الثانی بیرون آمد .

گفتم عزیزم شهادت مادرم زهرای من و تو ست . من لباس عزا می پوشم به رنگ سیاه .

هنوز تمام قد نایستاده بودم که صدای دلنشینت بلند شد " مامانی منم میخوام لباس سیه بپوشم "

لبخند بر لب , دستان کوچکت را گرفتم اول به اتاق تو رفتیم و بلوز مشکی ات را تن کردی و بعد هم من .

حالا من تنها مشکی نمی پوشم تو نیز همراه منی .

پیراهن مشکی بابا را هم آماده گذاشتم 

سه تایی عزادار مادریم اگر قبول کنند ....

 

 

روز چهاردهم پنجشنبه مامانجون روضه هر ساله داشتند و مثل همیشه رفتیم اونجا

امسال بزرگتر بودی و خیلی کمکمان کردی فرشته کوچکم 

گفتی عاشق کمک کردنم !

وقتی مهمونا اومدن با نرگس مشغول بازی شدی  تا آخر . موقع خداحافظی هم ناراحت از رفتن نرگس !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد