دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

✿ــــ✿

جمله مرموز ...!!!!

1393/5/1 0:23
96 بازدید
اشتراک گذاری

دليلش رو نمى دونم ! حتى نمى دونم از كى شروع به گفتن اين جمله كردى و حتى اصلا معنيش چيه !!!سوال

وقتى يه كار عجيبى مى كنى يا يه حرف عجيبى مى زنى و من با تعجب نگات مى كنم با خوشحالى بالا مى پرى و مى گى :

_ آخ جون .... آآآآآآزاد شدممممم ...... آآآآ اد شدم .... آآآآزاد شدم .....

بعدشم پا ميزارى به فرار ...!!!!!!متنظر

حالا اين كار چه معنايى داره و ريشه اش از كجاست و چرا اين جمله رو ميگى  ، نمى دونم والا ....درسخوان

****************

ساعت از دوازده هم گذشته بهت ميگم بيا مسواك بزنيم ....

ميگى : نههههه ..... بايد تا صبح بيدار بمونيم و نماز بخونيم ....

ميگم : نه ديگه تموم شد ديگه بايد شبا بخوابى .....

ميگى : نههههههههه .... هنوز سه تايه ديگه مونده كه بايد بيدار بمونيم و بازى كنيم ، شادى كنيم ...!!!!!متفکر

اين جور كه پيداست شبهاى احيا خيلى بهت خوش گذشته البته حضرت عالى ،  سى دقيقه از يك بامداد كه ميگذشت هر جايى كه بودى باطرى تموم ميكردى و .....خنده

بعدا نوشت :

يه چيزى رو نمى دونم بنويسم يا نه ..... ولى امروز باهام قهر كردى براى شايد يك ساعت ! خيلى دلم گرفت......

چون مى خواستى از توى حموم هاپو بشى و چار دست و پا راه برى منم تازه لباس تنت كرده بودم و موهاتم خيس بود گفتم الان هاپو نباش تميزى ..... بذار برى بيرون ......

جيغ و دادت رفت به آسمون و ناراحتى كه چرا ......

اگه خونه خودمون بوديم هيچ وقت اين كاررو نمى كردى چون الان پيش مامانجون و باباجون و خالدى هستيم خيلى بيشتر از حد معمول نازت كشيده ميشه ، اين رفتار رو باهام كردى ....

دختر گلم دوستت دارم عزيزم ، تو گل خوشبوى زندگيم هستى .....

كاش بيشتر از اين قدر همو مى دونستيم ....

كاش ديگه اين اتفاق نيوفته و ديگه باهام قهر نكنى ....

ديگه بهم نگى دوستت ندارم .....

 

خدايا شكرت .... 

سه شنبه ٣١ تير ٩٣ البته ساعت از دوازده گذشته تقريبا چهارشنبه ١ مرداد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد