دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

✿ــــ✿

راز بزرگ !

1393/4/28 22:38
116 بازدید
اشتراک گذاری

با برق خاصى توى چشمات اومدى درِ گوشم گفتى :

_ مامان ، .... خانم ( مامانجون ) ميگه بايد تا صبح بيدار باشيم .... ( سرت رو يه پايين آوردى و ادامه دادى ) ولى من نمى تونم خجالت

گفتم : بله ، من كه بهت گفتم عصرى بيا بخواب تا بيدار بمونى .....

_ حالا به خالدى نگيا ....  نه اين يه رازه ...!!!!

حالا خالدى اين وسط  گریه.... رازات رو به منم بگو تسنيييييييييييييم ......!!!!

من كه مى دونم قند داره توى دلت آب ميشه براى اينكه امشب كسى بهت نمى گه بيا بخواب ، دختركم !

 

بعدا نوشت : ساعت ١ نصف شب بعد از كلى بازى كردن ، نماز خوندن ، دعا كردن و سوال درباره اينكه چرا امشب بيدار مى مونيم و توضيحات بنده مبنى بر فرود فرشته ها تا صبح و دعا كردن و بيدار بودن بندگان تا سحر و ......

ديگه گيجِ گيج شده بودى اومدى پيشم گفتى خيلى خوابم مياد ميشه بخوابم ؟

گفتم بخواب عزيزم .....

ولى يك دقيقه هم سرت رو روى زمين نذاشته بودى كه مثل فنر بلند شدى رفتى سراغ دفتر و كتاب و مداد رنگيت !!

فكر مى كنم بخاطر فرشته ها هم كه شده تا صبح بيدار بمونى فسقل من !بغل

** بالاخره نيم ساعت بيشتر دووم نياوردى و ساعت يك و نيم خوابت برد . معلومه يك بچه پر جنب و جوشى مثل حضرت عالى كه از ساعت فكر مى كنم ده صبح در حال بازى كردنه يك سره تا يك و نيم شب بالاخره يه جا غش مى كنه و خوابش ميبره !!

احيات قبول ، فرشته كوچولوى نازِ منمحبت

 

الحمدالله ......

شب بيست و يكم ماه رمضان

شنبه ٢٨ تير ٩٣

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد