دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

✿ــــ✿

درس امروز

1393/5/4 2:03
85 بازدید
اشتراک گذاری

آخر شب گرسته ات بود گفتى خوراكى مى خواى هر خوراكى رو گفتم نخواستى تا با درست كردن پفيل موافقت كردى

اومدى نزديك گاز تا تركيدن ذرتا رو تماشا كنى وقتى همه شون تركيدن خواستم درش رو باز كنم گفتم برو عقب يه دفعه مى خوره بهت ميسوزى ...

ولى از جات تكون نخوردى ...

چند بار گفتم فايده اى نداشت تا اينكه در رو كه باز كردم خواستم پفيلا رو بريزم توى بشقاب يه دونه افتاد روى انگشت شستت و سوخت ....

اول هيچى نگفتى ولى بعد كه سوزشاش بيشتر شد اشك توى چشمات حلقه زد و درِ گوشم گفتى خيلى ميسوزه !

برات خمير دندون زدم فايده نداشت روغن زدم يه كم آروم شد

آوردمت توى اتاق و كلى باهات صحبت كردم تا متوجه بشى هميشه هميشه بايد حرف مامان رو گوش كنى 

برام جالب بود بهم گفتى آخه من همه اش فكر مى كنم حرفات الكيه !!

امشب فهميدى هر چيزى كه من ازت مى خوام انجام بدى يا انجام ندى به نفع خودته براى سلامتى جسم و روحته چون دوستت دارم و اين وظيفه ايه كه خداوند روى دوشم گذاشته تا ازت مراقبت كنم و درست تربيتت كنم منم بايد نهايت سعيم رو بكنم عزيزكم

نمى دونم حرفاى امشب تا كى يادت ميمونه ولى دختركم دوست دارم بدونى هميشه دوستت دارم و چون عاشقتم و عاشقانه دوستت دارم ، از خدا مى خوام بهت سلامتى روح و جسم بده تنت سالم باشه ، ايمانت قوى باشه و دركت بالا خودت بفهمى چى خوبه چى بده كى خوبه كى بده .....

من دوست دارم تو در دنيا خوشبخت و عاقبت بخير باشى و در آخرت سربلند و در بهترين جايگاهها و بهترين مقامها

اميدوارم طعم محبت رو در اين دنيا و در آخرت بچشى دلبر مامان

خدايا به حق اين شبهاى آخر ماه مبارك دعاهاى همه مادرها رو در حق بچه هاشون مستجاب بفرما

آمين يا رب العالمين .....

شكرا لله .....

جمعه ٣ مرداد ٩٣ دو بعد از نيمه شب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد