سه ساعت مانده به بهار ...

نزديك سه ساعت بيشتر نمونده تا آغاز سال جديد و فصل زيباى بهار

تازه خوابوندمت بهت گفتم از فردا بهار ميشه و اول خيلى غصه خوردى يه كم اشكت اومد كه پس زمستون چى .... من برف بازى نكردم ولى بعد ياد توت فرنگى بهار افتادى و گفتى آخ جااااااان فردا برام توت فرنگى بخر !!

امسال به خاطر مصادف شدن ايام فاطميه و شهادت حضرت مادر (س) سفره هفت سين پهن نكردم ولى تو خيلى ذوق داشتى و دوست داشتى سفره پهن كنى دوست داشتى تخم مرغ رنگ كنى و سبزه بذاريم وقتى قشنگ برات توضيح دادم فهميدى و به قول خودت مى گفتى تولد شهادت مادرم زهراست !! گفتى پس بيا همينجورى تخم مرغ رنگ كنيم منم پنج تا تخم مرغ آوردم تا به عنوان كاردستى رنگش كنى 

از قبل قرار بود برات آكواريم بگيريم رفتيم مغازه وقتى ديدم نگهداريش سخته و دنگ و فنگ داره فعلا با يه ماهى آبى معمولى قضيه آكواريوم رو يادت رفت و چيزى نگفتى يه گلدون صورتى با يه آبپاش هم برات گرفتم خيلى خوشحالى كردى يه كم داريم با هم روى گياهان و درختان كار مى كنيم اينكه درختها به چه چيزايى احتياج دارن براى رشد و اونها هم جون دارند و بايد باهاشون مهربون بود

توى مرتب كردن خونه هم خيلى بهم كمك كردى مى گفتى من عاشق كارم ! كاراى بزرگونى به قول خودت !

عزيز دلم سال ٩٤ كه تازه مى خواد شروع بشه براى تو سال شروع مدرسه است اميدوارم اين ١٢ سال و بعد هم سالهاى دانشگاهت رو با موفقيت به پايان برسونى سال ١٤٠٧ دوازده سال مدرسه ات تموم ميشه

فرشته كوچولوى نازم خيلى دوست دارم تو جون و عمر منى مادرجون .....

الحمدالله رب العالمين .......

٢٩ اسفند ٩٣