دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

✿ــــ✿

بهتِ ناباورى من...

1394/12/17 23:35
109 بازدید
اشتراک گذاری

دخترك شش ساله ام .... نمى دانم بنويسم يا نه ... بگويم يا نه .... شايدم تو تقصير نداشته باشى ... شايد مقصر منم كه اين روزها به قدرى خسته و نگرانم كه نفهميدم احساست چگونه تغيير مى كند.... روزهايى كه مى آيند و ميروند و من و تو تنها با كمى حرف زدن و قصه شب با هميم .... 

شايد هم واقعا نفهميدى چه گفتى ... شايد معنايش را نمى دانستى و فقط توى مدرسه به گوشت خورده بود....

فكر نمى كنم "حقته" كلمه خوبى باشه براى رفع خستگى چندين و چند ساله .... فكر نمى كردم به اين زودى ......

**********

امروز رفتيم يه خريد كوچولو ... يه بادى مشكى و جوراب شلوارى و بالش براى فسقل خانم مى خواستم با هم رفتيم از توى خونه توى ذهنم بود كه حتما يه چيزى هم برات بگيرم وقتى خريدام از توى مغازه تموم شد اومديم سمت اسباب بازيها و تو اسب سفيد تولو رو انتخاب كردى...

وقتى اومديم خونه من خريداى فسقل خانم رو درآوردم يه دفعه شروع كردى به غرغر و ناراحتى كه چرا براى من چيزى نخريدى و همه اش براى خواهرت خريدم... هر چى قربون صدقه ات رفتم باهات حرف زدم فايده نداشت كه نداشت ... قهر كرده بودى و خواهش و تمناهاى منم سودى نداشت تا بالاخره خسته شدم .... گفتم خسته شدم ديگه ناى حرف زدن ندارم اينقدر حرف زدم دارم از حال ميرم گرسنم شد .....

كه يه دفعه گفتى "حقته"..............::::::::

هفدهم اسفند٩٤

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد