١٠١روز عاشقى ما
١٠١روز عاشقى ما عزيز دلم .... ميوه دل مامان .... عروسك خواهر .... ١٠١روزگيت مبارك
اين ١٠١روز گذشت ... سخت ولى شيرين و دلپذير ....سختى كه يك لبخند تو اون رو تبديل به عسل مى كنه ....
ميوه شيرينم هر لحظه خدا را شاكرم كه تو را به ما هديه داد ...
هزاران هزار بار الحمدلله ....
تمام روز بيدارى فقط سه يا چهار بار چرت ده دقيقه الى يك ربعى مى زنى !! روز به روز كه بزرگتر و هشيارتر ميشى كم خوابتر و كم غذا تر ميشى مى خواى همه جاى اين دنيا رو ببينى و مزه همه چيز رو امتحان كنى .... از عروسكا و جغجغه هات گرفته تا پتو و دست من و بابا و خواهرت .... اكثرا هم دعوات ميشه با اونها ...!!!! چون مى خواى با ولع اونها رو مك بزنى ولى هنوز اونقدر كنترل دستهات و اشياء رو ندارى بخاطر همين شروع مى كنى به غرغر كردن و نق زدن و شكايت كردن گاهى هم گريه فجيع !!!!
موقع شير خوردن هم حسابى بازيگوش شدى ديشب دكتر مى گفت توى يك جاى آروم و ساكت بهت شير بدم .... يعنى مى خوام بگم روى خواهرت رو سفيد كردى !!! باز اون تا پنج ماهگى خوب شير مى خورد و حداقل خوب مى خوابيد البته بعدا از خواب بيزار شد تا همين چند هفته پيش كه مى گفت ديگه خواب رو دوست دارم !! آدم مى خوابه احساس خوبى داره !. حالا نمى دونم تو چطورى ميشى فسقلى نازنينم
هر طور كه باشى بدون كه تو و خواهرت رو يك دنيا دوست دارم شما دوتا عزيزاى دلم هستيد عاشقانه دوستتان دارم بهترينهايم الهى كه عاقبتهاتون بخير باشد ان شاالله
٢٥ اسفند ٩٤
مامان
**پى نوشت : وزن سه ماهگيت ٦/١٠٠ ، قد ٥٩سانتمتر
وزن ١٠١ روزگيت ٦/٣٥٠ .
باشد تا بماند يادگارى......
پى نوشت بعدى : قبل از اينكه بريم دكتر خواهرت باهات حرف زد برات گفت كه نبايد از دكتر بترسى دكتر فقط معاينه ات مى كنه .....
خواهرت وسايل دكتريش رو آورد گوشى رو گذاشت توى گوشش و صداى ضربان قلبت رو گوش كرد دهنت رو معاينه كرد گوشت رو ديد برات درجه گذاشت .... بعدم گفت دكتر همين كارا رو مى كنه تو نبايد گريه كنى ....
تمام اين مدت تو به خواهرت مى خنديدى و دست و پا ميزدى وقتى عصر رفتيم دكتر گذاشتمت پيش آقاى دكتر اصلا گريه نكردى با تعجب به اينور و اونور نگاه مى كردى ....
خدايا شكرت
