دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

✿ــــ✿

ماجرای یکشنبه 12 آذر

1391/9/13 18:03
257 بازدید
اشتراک گذاری

نزدیک ظهر بود که راحله جان (دخترعمه تسنیم ) زنگ زد گفت من با مامانم داریم میریم بیرون چند تا کار داریم اگه تو هم تنهایی کار نداری بیا با هم بریم گفتم باشه الان حاضر میشم . راحله و عمه اومدن دنبالمون با هم رفتیم یه گشتی زدیم عمه مغازه لوازم پلاستیکی کار داشت با هم رفتیم اونجا ......

اتفاقا مغازه بقلی یک اسباب بازی فروشی بود که یک باب اسفنجی هم گذاشته بود پشت ویترینش ......استرس

توی پرانتز اضافه کنم که ....

چند وقت پیش شبکه پویا کارتون باب اسفنجی رو گذاشته بود شما خیلی خوشت اومد همون موقع به من گفتی مامان این بادکنک زرده رو برام می خری ...؟؟؟(به باب اسفنجی می گفتی بادکنک زرد ) گفتم باشه جایزه سوره نصر که حفظ کردی برات باب اسفنجی میخرم .... ولی بعد از اون پیش نیومد که بریم برات بخرم

تا این باب اسفنجی رو پشت ویترین دیدی گفتی مامان جایزمو بخر باب اسفنجی ... مغازه هم بسته بود سر ظهر بود از مغازه بقلی پرسیدم گفت عصر باز می کنه ... بهت گفتم الان آقا رفته ناهار بخوره عصر میام برات می گیرم .... خیلی ناراحت شدی رفتی در مغازه رو هل دادی دیدی باز نمیشه گفتی آقا چرا رفته ناهار بخوره ...؟؟؟ آخه من دلم برای باب اسفنجی تنگ شده ....گریه

اومدیم خونه ناهار خوردیم ولی همچنان بهانه می گرفتی خلاصه گریه ات به راه بود تا شب ....            اذان مغرب را که گفتند دیدم جانماز بغل اومدی توی اتاق بابا گفتی می خوام نماز بخونم گفتم باشه منم الان میام .... دیدم وایسادی جانمازت رو پهن کردی اونم رو به قبله ...!!!تعجببرای اولین بار ... همیشه هر وری می خواستی می خوندی ...!!! بعدشم مقنعه و چادرت رو خودت سرت کردی من رفتم وضو بگیرم که اومدی گفتی مامان مفاتیح رو می دی به زحمت .....!!!!!نیشخند(به بی زحمت می گی به زحمت ) گفتم باشه الان میام بهت میدم .....

ازت عکس گرفتم ناراحت شدی با دست زدی روی پاهات بعد هم چادرت رو کشیدی روی صورتت ..!!!

بعد از نماز همچنان ناراحت باب اسفنجی بودی ... کسل بودی به نظرم یه کم سرما خوردی چون خیلی بهانه می گرفتی .... روی پاهام خوابوندمت خوابت برد ....خمیازه

تا ساعت 8 که راحله جان زنگ زد گفت اگه می خوای بری بیرون باب اسفنجی بخری ما داریم میریم بیدارت کردم حاضر شدی .... خیلی خوشحال ..... نیشخند

 توی ماشین خیابونها رو نگاه می کردی تا ببینی کی میرسیم به راحله گفتی .... لاحله دور بزن دور بزن ..... به من هم گفتی : مامان من اینورو نگاه میکنم شما اون ورو نگاه کن که نگذریم .....!!!!تعجب

وقتی رسیدیم دیگه خوشحال دست منو گرفتیو بردی توی مغازه صبر هم نکردی عمه بیاد ... باب اسفنجی تو گرفتی بغلت و بوسش کردی .....

امروز (دو شنبه ) خیلی حال نداری یه کم هم داغی امیدوارم چیز مهمی نباشه گلکم ....ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مادر کوثر
13 آذر 91 14:52
عزیزمممممممممممممم
چقد ناز و اداهاش شبیه دخمل منه
وای قربونش برم
جایزه ی دخترم مبارک باشه
نماز خوندنشو دوست دارم
فدای تو که سوره حفظ میکنی
بابا اسفجیت هم خیلی نازه


خدا حفظشون کنه کوثر گلم رو ببوسید...
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
13 آذر 91 14:59
سلام
آفرین به این دختر گل که سوره های قران را حفظ کرده ...خدا پشت و پناهت

2.مادر چرا بچه را اذیت می کنی نمی خواهد عبادتش ریاکارانه باشه .خوب عکس نگیر

3. کادو سوره نصر هم مبارکش باشه ...از رطف من هم جایزه چند تا بوس جانانه


بچه بطور غریزی میدونه عکس بگیرم ریا میشه چادر کشید روی سرش...
حتما ... زهراگلم رو هم ببوسید
زینب خانمی
13 آذر 91 15:22
سلام
ماشالله به این تسنیم خانم مومن و نمازخونمون
عروسک خوشگلت هم مبارک باشه.
زینب خانمی هم یکیشو داره که عمه جونش خریده واسش.



سلامت باشید... چند وقت دیگه هم زینب خانم میاد کنارتون نماز می خونه ...
مامان محمد و ساقی
13 آذر 91 16:32
سلام عزیزم.چه شیرین زبونه این دخترموووووووووووووووووووووووون
مبارکش باشه عزیزم
منم خیلی دوست دارم ساقی قران یاد بگیره ولی دیدم دل نداد اصرار نکردم.ترسیدم زده بشه.بعد تو برنامه عمو پورنگ صلوات رو یاد گرفته.
عزیزم باب اسفنجیت مبارک.هر روز ساقی کارتونشو می بینه


سلام خانمی خیلی ممنون ...
منم فقط قبل از خواب یه دور براش می خونم بعد هم براش قصه می گم بعد از چند روز می بینم یاد گرفته به همین سادگی...
ساقی جونم رو ببوسین
maman e Meshkat
14 آذر 91 1:59
سلام واقعا بهتون تبریک می گم مشکات من زیاد به سوره ها دل نمی ده متاسفانه من از همون دوران جنینی با قرآن مانوسش کردم چه کردی دخملت حافظ قرآن شده عزیزم راستی ممنون از پیشنهادت یه سر بهش بزن


مامانی جونم خوب نباید بهشون سخت گرفت تسنیم حتی برای من هم درست نمی خونه ... گاهی که بهش می گم می خوام برات جایزه بخرم می خونه...
ولی معمولا توی بازیهاش یه دفعه می بینم داره می خونه می فهمم که حفظ شده...
هر شب که میریم با هم بخوابیم اول یک سوره براش می خونم بعد سوره های قبلی که حفظه ... فقط می خونم اونم گوش می کنه اگه حفظ باشه با من می خونه بعدش هم براش قصه می گم .... همین خیلی راحته....
انشاا... موفق باشید در پناه قرآن
♥ مامان آمیتیس ♥
14 آذر 91 3:58
نمازت قبول باشه فرشته کوچولو
عروسک باب اسفنجی مبارکت باشه عزیزم....
مامانی برای تسنیم جون اسپند دود کن حتما


خیلی ممنون ...
آمیتیسم رو ببوسین..
مامان تسنیم
14 آذر 91 8:09
عزیزم داشته دعا میخونده آقاي مغازه دار بیاد مامانم براش باب اسفناج بخره...ببوسش


بعید نیست ....
راست می گیاااا....
چرا به فکر خودم نرسید.....؟؟؟؟
مامانی زهرا
16 آذر 91 11:16
خانم کوچولو عبادت کردنت قبول باشه و خدا حفظت کنه که با کمک مامانی مهربونت سوره های قرانی رو حفظ کردی
باب اسفنجی هم مبارکت باشه


قربون محبتتون ...
زهرا جونم رو ببوسید
ستاره زمینی
16 آذر 91 19:18
عزیزم قربون اون دل کوچیک بشم..
فدای نماز خوندنت ماشالله خدا حفظت کنه خیلی تو دل برویی.
باب اسفنجی مبارکت باشه.


سلامت باشید شما محبت دارید عزیز ...
الهام مامان آوینا
21 آذر 91 17:46
مبارک باشه باب اسفنجیت عزیزم. چادر تسنیم چقدر زیباست و بهش میاد. برام جالب بود که بابت حفظ سوره نصر براش باب اسفنجی خرید.... این خودش باعث میشه سطح توقع فرزند بیاد پایین.نه؟


سلام خانمی منظورتون رو متوجه نشدم ...؟؟؟ یعنی زیاد براش گرفتم یا کم ....؟؟؟؟
من چند تا سوره که حفظ میکنه یه چیزی میگیرم به عنوان جایزه ...
بوس برای دختر گلتون ...
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد