دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

✿ــــ✿

گفتنی های تسنیمی

1392/7/9 18:53
257 بازدید
اشتراک گذاری

مامانجون  ( مامانم ) اومده بودن خونه مون  موقع برگشتنشون نمیذاشتی برن تا اسم رفتن میومد میزدی زیر گریه که نباید برید باید همین جا بمونید ....گریه

مامانجون  : دوباره میام خونه تون ....

تسنیم : نه نمیشه بری ....گریهقهر

مامانجون : چرا نمیشه برم خب ...؟؟سوال

تسنیم : آخه اگه بری دلت برام تنگ میشه ....!!!خنده

 

 

 

تسنیم : مامان تو همه اش کارای بد میکنی ....تعجبقهر

من : اِ ....  مـــــــــن ....!!!!!تعجب چی کار کردم مگه ...؟؟؟؟

تسنیم : همه اش منو دعوا می کنی .... میگی اینجا آب نریز .....قهر

من : خب  وقتی میری از شیر آب , آب برداری همه جا رو خیس میکنی بهت میگم آب نریز دیگه دعوا نکردم که .....!!!!!!

 

 

 

زحمت کشیدی یه ناهار خوشمزه برای مهمونات درست کردی ( این از همون سفره هاست که مریض بودم مینداختی البته الان تعداد مهمونات سه  نفرند فقط ! اون موقع جمعیت بیشتری دعوت بودن )

منتظر نشستی مهمونات از راه برسن

مهمونات من و مامانجون و خالدی که با خودت میشیم چهار تا ....

 

 

داشتیم با هم رنگامیزی میکردیم از خط زدی بیرون . گفتم نباید از خط بیاد بیرون مامانی جونم عینک

گفتی : اشکال نداره پاک کن میارم پاکش می کنم از خود راضی

گفتم : مامانی باید یه کم بیشتر دقت کنی

گفتی : فکر کنم اینا جاشون تنگه خب ....!!!!نیشخند 

 

 

 

روی مبل دراز کشیده بودم گفتی : مامانی ... حوصله ات سر رفته ؟ دوست داری با یکی بازی کنی ؟؟ از خود راضی

خب من چی میتونم بگم غیر از اینکه " بله عزیزم بیا با هم بازی کنیم " ابرو

بعد مثل مامانای خانم  اومدم باهات  قایم موشک بازی کردم و یه کم هم دنبال هم دویدیم !!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (18)

ღ تـــــــــــک خاله کوثر جونی ღ
9 مهر 92 20:12
عززززززززززیزم
تو که امشب منو سرشار از عشق ِ خودت کردی کهههههههه
خیییییییییییلی ذوق کردممممممم
ممنونتمممممم از دعاهای خوشگلت.

خانوووومی، دوست مهربون و نازنینم...


همسری هم دید و یه لبخندی زد البته فراتر از یه لبخند، یعنی اینجوری: !!!

خوشحالمون کردی...

ممنووووونم گلممممم

خواهش میکنم گلم
امیدوارم همیشه شاد باشی و لبخند روی صورتت باشه
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
9 مهر 92 20:13
فدای تسنیمم بشم
بازم میام پیشتون...



سمیرا
9 مهر 92 21:49
ای جانم چه دخمل مهمون نوازی
نذاشته مامانش براغذا درست کردن تو زحمت بیفته
خداحفطت کنه تسنیم جون مهربونم


غذاهاشو میبینی تو رو خدا ....
مامان محمدمهدی
10 مهر 92 8:11
آفرین چه زیرک
اینطور که معلومه افتاده رو غلتک خاله بازی، چشمت روشن مامان خانومی


آره .... خیلی راه افتاده ولی بازیای پسرونشم سرجاشه
ولی حسابی تو خاله بازیم وارد شده بچچچچچچم ...
من همین جوری دوست دارم دوست دارم همه جور بازی بکنه بچه نه فقط دخترونه تنها ... نه پسرونه تنها ...
زهرا (گل بهشتي من)
10 مهر 92 9:33
واااااااااي.آدم دلش ضعف ميكنه واسه اين شيرين زبوني ها!!!
چرا كاراي بد ميكني؟
چرا وقتي حوصله ت سر ميره با تسنيم بازي نميكني؟؟؟؟؟؟
الااااااااااااهي.


کلا من همش حوصله ام سر رفته هست ...!!!!
زهرا (گل بهشتي من)
10 مهر 92 9:34
راستي پست جديدم يه نظرخواهيه كه نظرتون برام مهمه.اگه ميشه لطفا بيا و نظر بده.


باشه حتما میام ممنون
امیر مهدی و عمی
10 مهر 92 11:25
سلام
ای جون دلم ماشااله به این شیرین زبونیات عزیزم
امیر مهدی هم دقیقا همین جوابو در مورد بیرون زدن نقاشیهاش به من داد تا گفتم نباید بره بیرون گفت با پاک کن پاکش میکنم بعد که من اینطوری شدمگفت ملم جون نمیدونستی
شاد باشید.


عزززززیزم
وااای سلام یادم رفت
یادته زمان ما می گفتن نمیشه از پاک کن استفاده کنید
کلاس اول البته
مامان محمدمهدی
10 مهر 92 12:46
نظر من کجا بید پس؟


اومد ...
مامان طهورا عسلی
10 مهر 92 15:48
سلام

من همش با این پست های شما از خنده غش میکنم..

راستی چقدر رنگ فرشتون قشنگه


عليك سلام ....
حالا بذار الان يه پستى بذارم بيشتر غش كنى ....
الان نمى دونم بخندم ، گريه كنم .... با اين دسته گل تسنيم خانم !!
مامان دخترا
10 مهر 92 16:05
قول بده حالا که از این به بعد کارای بد نکنی.
باشه؟
بذار بچه آب رو بریزه زمین خوب!


اِوا....!

حالا چون شمايى ... باشه
امیر مهدی و عمی
10 مهر 92 21:41
سلام
آره دقیقا زمان ما نمی تونستیم از پاک کن استفاده کنیم منم بر همون مبنا به امیر مهدی گفتم ....
و این چنین شد که فهمیدم زمونه عوض شده


سلام خانم
اوهووووم ... حالا الان كلاس اوليا چه جورين رو نمى دونم ...
❤دو نیمه قلبم❤
11 مهر 92 1:09
عجب سفره ای پهن کرده
من بیشتر عاشق طرح و رنگ فرش شدمخیلی خوشگله خودت تو عکس ببنین بیشتر فرش میاد جلو چشم ادم
آخی دوست داشت مامانتون پیشش بمونه


هههههه.....
آخه هميشه يه چيزى به عنوان سفره پهن مى كرد ولى اين دفعه همين جورى روى زمين چيد وسايلش رو
اوهوم .... آخرشم يه عالمه گريه كرد ....
❤دو نیمه قلبم❤
11 مهر 92 1:09
ما هم از اینجا به تک خاله کوثر جونی تبریک میگیم
عشقشون جاودان


ممنونم
ايشالله ...
خواهر فرناز
11 مهر 92 14:47
آخی بچه راست میگه نرین دیگه مامانجون دلش برای تسنیم تنگ میشه

مهمونی آخ جون ما را هم دعوت میکنید؟

از این به بعد به جای استفاده از واژه عزیزم آب نریز بهتره بگین هر کاری دوست داری بکن گلم راحت باش

آفرین به شما که مامان خوبی هستی ومیری قایم موشک بازی میکنی

اینجاهم سالگرد ازدواج تک خاله را تبریک میگیم

بله .... مهمونى كه همه اش هم بايد بخورى ! نبايد بيكار باشى
مثل جريان كاغذاى رنگى و جارو و ....!!! (چشمك)
چاره اى جز اين نيست !
خيلى ممنون از تبريكت
منصوره مامان زهره
12 مهر 92 14:18
با این شیرین زبونی ها آدم رو مجبور م کنن همش کوتاه بیاد


مى بينى تو رو خدا .... ! آدم مى تونه بگه نه ...؟؟
مامان حانیه
12 مهر 92 15:42



خيلى ممنونم ازت خااااانم
ايشالله سلامت باشى
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
13 مهر 92 14:50
ای جوووونم
شیرین زبونی هاتو قربون چه باحال! اگه بری دلت برام تنگ میشه

واااای عزیزمممم... عاشق ِ مهمونی هاتم.... چه باحال ِ
مهمون نواز، مهربون....

مامانی ِ لوس! بچه مونو دعوا نکن خوووو! حالا آب بریزه، نریزه! چه اشکالی داره؟
.
.
.
.
(ستاد لوس کردن و طرفداری ِ الکی از کودکان )

راستی، دیشب از یه شبکه ای که نمیدونم، داشت این آهنگ روی وبلاگتونو پخش میکرد! چون جمعه بود و روز صاحب الزمان (عج) کلی یادتون کردم.

بازم ممنون از این پست زیبا واسه سالگرد ازدواجمون


بچم از خود گذشته است دقت دارى ... به فكر خودش نيست
بله ديگه ..... خانم طرفدار
اِ.... راست مى گى ؟ چه باحال ... قربونت عزيزم
كارى نكردم برات خاااااانم
مامان نیایش
13 مهر 92 19:19
الهی قربون او ن شیرین زبونی هات بشم منم اگه برى دلت برام خیلی تنگ میشه ها جیگری خیلی از کارا و حرفات شبیه نیایشه مامانی هم خیلی با مزه مینویسه لذت بردم از خوندنشراستی مامانی برای اون از خط بیرون زدن اصلا سخت نگیر دقت خوبه ولی تو این سن بیشتر بذار خلاقیتش شکوفا بشه نه اینکه بخواد توی یه حد و مرز مشخص کار کنه دختر خلاقیه خدا رو شکر مبارکا باشه سالگرد ازدواج مامان فسقلی آینده مون


عزززززيزم خدا نكنه دوست خوبم نظر لطفته خااااانم
اون موقع داشت از اين كتاباى رنگاميزى رو رنگ مى زد
آخه من يادمه كلاس اول كه بوديم خيلى گير مى دادن كه از پاك كن استفاده نكنيم و دقت كنيم و از اين جور حرفا ...
البته الان نمى دونم هنوز استفاده از پاك كن براى كلاس اوليها ممنوعه يا نه ...
ولى توى رنگاميزى بهش گفتم نبايد از خط بياد بيرون و فقط توش رو بايد رنگ كنه البته اولين بار نوه خاله مامانم كه پيش دبستانيه بهش ياد داد . داشتن با هم رنگ مى زدن تسنيم همش ميومد بيرون اونم بهش ياد داد بعد از اون خيلى حواسشو بيشتر جمع مى كرد
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد