کلاغ برفی
اولین روز برفی امسال چهاردهم آذر بود با اینکه فقط لایه نازکی از برف همه جا رو پوشونده بود ولی همین مقدار کم عطشت رو برای برف بازی تا حدودی برطرف کرد . دخترک عشق برف و گل من (اینو خودت میگی عزیزکم . همیشه میگی من عاشق برف و گلم منظورتم از گل فصل بهاره )
پنجشنبه همین که کمی همه جا سفید شد هویج به دست ! با مامانجون رفتی برای برف بازی و درست کردن آدمک برفی
آخرین برف زمستون گذشته که با هم برای بازی رفتیم تازه وقتی آدم برفیمون رو ساختیم یادمون اومد هویج نبردیم برای دماغش بخاطر همین این دفعه اول از همه یه هویج انتخاب کردی برای دماغ آدم برفیت
آدم برفیت هم به نظر من بیشتر شبیه کلاغ شده تا آدم !
جمعه هم برای اینکه بریم یه جا که بیشتر برف باشه زدیم بیرون ولی هوا نیمه آفتابی بود و برف خوبی گیرمون نیومد تا تو و علی کوچولو با هم بازی کنید در عوض یک دل سیر دنبال هم دویدین و بازی کردین و خندیدین ....
تا تونستین سنگ و گِل و برگ ریختین توی آب جوی کنار رستوران
خداحافظی تونم مثل همیشه با اشک و ناله بود .....
پی نوشت : موقع برگشتن بهم گفتی : مامانی زود باش زنگ بزن به آقای پلیز ( آقای پلیس ) بگو به من جایزه یه جوجه زنده بده که من سر جام نشستم ....!!!
باز یه دفعه دیگه گفتی : یا برام جوجه زنده میخری یا من خودم جوجه زنده میشم !!!
گفتم : چه جوری جوجه زنده میشی ؟
گفتی : آقای پلیز (پلیس) چوبش رو بهم میزنه من جوجه میشم ....!!!
آهان یادم اومد چند روز پیش بهم میگی مامان روبی و رکسانا رو تو بزرگ کردی ....؟؟!!
منم تعجججججججب کردم گفتم : مــــــــــــــــــــــــن !!!!! نه مامانی اینا رو آقاها توی کارخونه درست کردن اینقدری ....
بدون توجه به حرفم گفتی : آهــــــــــــــــــــان ..... اینا رو خدا بزرگ کرده گذاشته توی مغازه بعد ما رفتیم خریدیم ....!!!!!!
شنبه 16 آذر 92