دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

✿ــــ✿

الــــــــــــــــــوداع ای ....

1392/10/12 16:34
210 بازدید
اشتراک گذاری

 

چه شبایی بود ...

چه روضه هایی داشتیم ...

توی مسجدا .. چه کربلایی داشتیم ...

یادش بخیــــــــر , طبل و علم , خیمه و پرچم ..

تنگه دلم برا محـــــــــرم .....

تنگه دلم برا محــــــــــــرم .....

یادش بخیــــــــر , رو گونه ها , اشکای نم نم .....

تنگه دلم برا محـــــــــرم ....

محرم , تا سال بعد چشم انتظارم 

محرم , چشم امید به روضه دارم 

محــــــــــرم , ایشالله باز تو رو ببینم .....

محـــــــــــرم , میام توروضه هات میشینم

پنجشنبه سی ام ماه صفر

 ********* 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

سمیرا
12 دی 92 18:53
آی خدا آقاجون دستمون ول نکن
زهرا - گل بهشتی من
12 دی 92 23:09
قبول باشه. التماس دعا
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
ممنون از شما هم التماس دعا
مامان محمدمهدی
13 دی 92 8:05
سلام خانوم یکشنبه ها برنامه دانشگاه همچنان برپاست، اگه بتونید برید خیلی خوبه و کمی از این دلتنگی ها شاید بکاهه
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
سلام ميدونم ... ولى اون حال و هوا رو نداره ... شما روز تعطيلم هشت صبح بيدارين ...؟؟
مامان طهورا
13 دی 92 11:08
سلام ما بروز شدیم با 2 تا پست
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
سلام چشم ... اومدم
مامان تسنیم خانوم
13 دی 92 13:26
اونوقت تلویزیون ما جوری برنامه میذاره انگاری مردم تو عذاب بودن حالا که این دوماه تموم شده آزاد شدن
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
همينو بگو ... حالا چقدددددددرم تلويزيون رعايت مى كرد !!!!
مامان محمدمهدی
13 دی 92 15:26
یعنی شما فکر میکنی ما هشت صبح بیدار میشیم روز تعطیل؟خانوم از 5 یا نهایتا5:30بیدار میشیم و بازی می آغازیم
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
نـــــــــــــــــه .....!!!! جدى مى گى ...؟؟!!!!!! پنج و نيم ...؟؟؟ بازى مى آغازيـــــــــــــــد ...!!!؟؟؟ اصلا فكرشم وحشتناكه ...
مامان محمدمهدی
14 دی 92 13:27
بله که جدی میگم. وقتی 7 شب مادر و پسر میخوابیم 5:30 بیادارشدن که دیگه تعجب نداره! البته بازیهامون تا وقت بیدارشدن همسایه ها و آقای همسر معمولن نشستنکیه و گاهی هم میصحبتیم.
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
الانه كه مخم سوووووووت بكشه ...!!!! شما دو تا هفت شب مى خوابيدين آره ديگه تا پنج صبح ميشه ده ساعت ....
مامان فاطمه زهرا
14 دی 92 17:01
سلام خانمی حیف که تمام شد ... خانمی جاتون خالی بود کربلا ولی خیلی یادتون کردم ... راستی کو مطالبتون چی شده؟؟؟
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
سلام زيارتت قبول ميام برات ميگم
علامه کوچولو
14 دی 92 19:51
خانووووووووووم امشب رو بی خیال خواب شو...منتظریم باباااااااااا
ننه علي
14 دی 92 20:42
تنگه دلم براي محرم...
علامه كوچولو
15 دی 92 9:45
سلام كجايي پس؟؟؟؟؟
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
اومدم بابا .... هولم نكن
علامه كوچولو
15 دی 92 11:35
براي ان چند روز موقتا قشنگه اما دائمي ....نميگم
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
پاسخ
اينو نمى خواستم بذارم .. اونى كه خواستم بذارم رو گذاشتم مطالبم نميومد بعد ديگه ديدم ديره بايد برم سر ناهار و اينا .... بعد از ظهر ميام درستش مى كنم البته اونى هم كه مى خواستم بذارم ساده و سفيد بود
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد