دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

✿ــــ✿

عید ولایت ...

غدیر یعنی نام حید برتر است غدیر یعنی .. خصم حیدر ابتر است غدیر یعنی .. رمز صبر مرتضی غدیر دست بیعت آل عبا ست  غدیر روز گفتن نا گفته ها بانگ بیداری به گوش خفته هاست ... غدیر عهدیست .. با صراط المستقیم غدیر یعنی دین بی حیدر عقیم .... غدیر یعنی شیعه در یک انتظار ... غدیر یعنی دست مهدی ذو الفقار ... غدیر یعنی با بسم الله عشق غدیر یعنی ابتدای راه عشق  غدیر یعنی روز تکمیل کلام غدیر یعنی روز نعمت هست تمام ***** گویند هر انکه هر چه را دارد دوست از بعد ممات نیز آن همدم اوست یا رب تو گواهی که نباشد ما را غیر از علی و محمد و آلش ...
12 آبان 1391

و ... امروز جهارم آبان 91

و خداوند تسنیم را آفرید و عشق را به من هدیه کرد...    یک هزار و نود و پنج بار خورشید به طاق آسمان چسبید و فرود آمد... ومن در این مدت مادر بودم... مادر... چه حس شیرینی است مادر شدن و چه زیباست مادر نامیده شدن... ترنم صدایت در عمق وجودم تسکین است... آرامش همه دردهایم... بگو مادر... بگو مادر تا احساس کند همه وجودم صدایت را... بگو روح من بگو.... با من حرف بزن ... با من بگو ازرویاهایت.. از شادیهایت.. از خدایت.. و من انعکاس کلماتت را در وجودم حس میکنم... عطر وجودت سه سال است که مرا مجنون کرده.. بوی تو... بوی بهشت است و چه شایسته است تو را تسنیم خواندن... حوریه ای از اعماق بهشت.... از چشمه ای منس...
4 آبان 1391

شیرین زبونه خونه ما....

امروز سوم آبان ٩١: اولین تهدید تسنیم در آستانه سه سالگی نمایان شد... چند وقته که این فسقلی ما آی پد می خواد....!!!!  و ما هر کاری می کنیم این آیپد از مغزش بیرون بره نمی ره که نمی ره.....!!!! تازه بدتر هم می چیبه نمی دونم چراااااا....!!!!  به هر زبونی گفته که آی پد می خواد .... گریه اصرار التماس خواهش و حتی قسم.......!!!! دیگه تهدید مونده بود که پریروز هم تهدیدمون کرد اونم چه تهدیدی.....!!!!! پریروز من مشغول انجام کارهام بودم که اومدی پیشم.... گفتی مامان برام چرا آی پد نمی خری گفتم چرا عزیزم می خریم بذار بزرگتر بشی .... با گریه  والبته یه کم عصبانیت گفتی اگه برام آی پد نخری من می رم پارک دیگه برنمی گردم همون جا می م...
3 آبان 1391

سکسکه....!!!

دیشب وقتی از دستشویی آوردمت بیرون.... یه دفعه گفتی ... اااا .. مامان چرا این جوری می شم....؟؟؟؟ در حالی که داشتم در رو می بستم گفتم چه جوری...؟؟؟ گفتی این جوری.... هع....!!!!  برگشتم نگات کردم دوباره گفتی ...هع...!!! گفتم آهان این سکسکه ست ...!!!!  و تو هی می خندیدی و بینش سکسکه می کردی و باز بیشتر از این حالت خنده ات می گرفت.... می خواستم بگم نفستو نگه دار تا خوب بشی ولی تو فقط در حال خندیدن بودی....!! این اولین باری بود که سکسکه ات گرفته بود البته توی بزرگی... ...
27 مهر 1391

ماه ذیحجه.....

چه شکوهی دارد این ماه..... چه با عظمت است ذیحجه....!! موسی به کوه طور می رود..... وفاطمه (س) به خانه علی (ع)..... ابراهیم اسماعیلش را به قربانگاه می برد ... و محمد (ص) علی (ع) را به غدیر..... محمد (ص) با اهل بیتش برای مباهله....               و حسین (ع) با همه هستیش به کربلا میرود....   ...
27 مهر 1391

خانه داری...

اینا رو که می بینید لباسای تسنیم خانم هستند...... چهارشنبه ١٩ مهر وقتی لباسا رو از روی بند جمع کردم گذاشتم روی مبل که مثل همیشه سر رسیدی... که مثلا کمکم کنی اما بر عکس همیشه که لباسایی که من تا می کردم دوباره باز می کردی .... یا لباسا رو چمباله میکردی .... این دفعه نشستی کنارم و لباساتو خودت تا کردی .... لباساشو به صورت لوله ای تا کرده (ساندویچی) من قربون اون خونه داریت بشم دخترکم..... 21 مهر 91 ...
21 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد