دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

✿ــــ✿

ماجرای یکشنبه 12 آذر

نزدیک ظهر بود که راحله جان (دخترعمه تسنیم ) زنگ زد گفت من با مامانم داریم میریم بیرون چند تا کار داریم اگه تو هم تنهایی کار نداری بیا با هم بریم گفتم باشه الان حاضر میشم . راحله و عمه اومدن دنبالمون با هم رفتیم یه گشتی زدیم عمه مغازه لوازم پلاستیکی کار داشت با هم رفتیم اونجا ...... اتفاقا مغازه بقلی یک اسباب بازی فروشی بود که یک باب اسفنجی هم گذاشته بود پشت ویترینش ...... توی پرانتز اضافه کنم که .... چند وقت پیش شبکه پویا کارتون باب اسفنجی رو گذاشته بود شما خیلی خوشت اومد همون موقع به من گفتی مامان این بادکنک زرده رو برام می خری ...؟؟؟(به باب اسفنجی می گفتی بادکنک زرد ) گفتم باشه جایزه سوره نصر که حفظ کردی برات باب اسفنجی میخرم .... و...
13 آذر 1391

تیر و کمان....!!!!!

جمعه 19آذر : کار جدیدی که از بابایی یاد گرفتی البته فقط ژست تیر زدن رو می گیری .....!!!                                                           **** یک کتاب شعر داری به اسم ترانه های مامانی خیلی این کتابت رو دوست داری مخصوصا سه تاشو که تقریبا حفظ هم هستی یکی از این شعرها اسمش صدای پا ست : اومدی پیشم گفتی : مامان این تسنیمه که داره عروسک بازی می ...
13 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد