دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

✿ــــ✿

جلسه پنجم

امروز جلسه پنجم كلاس نقاشيت بود و بالاخره از گِل بازى هم خوشت اومده و ثبت نامت كردم  بعد از پنج جلسه يه كم با بچه ها دوست شدى و توى محوطه با هم بازى كردين  خيلى خوشحالم كه اينقدر راحت اُخت شدى با محيط گُلكم
22 ارديبهشت 1393

ملكه

چند روز پيش .... قل اعوذ برب الناس . ملك الناس ........ _ مامانى زنبورا هم ملكه دارنااااا .....!!!!!!!!!! امروز ...... قل اعوذ برب الناس . ملك الناس ..... تا آخر  _ من يه ملكه روباهم .....    من يه ملكه روباهم ....          من يه ملكه  روباهم ......
21 ارديبهشت 1393

خانم دكتر

داريم با هم دكتر بازى مى كنيم شما خانم دكتر و منم مريض هستم .... پس از معاينه ..... _ خانم قلب شما ناراحته ..!!!  : چرا خانم دكتر جى شده ...؟؟؟؟ _ قلب شما خسته شده از بس خوناى كثيف رو تمييز كرده ..... :  _ الان يه دارو مى نويسم خدمتتون از دارو خانه بگيريد ... : چشم .... _ شربت ديفن هيدرامين و يه قرص سرما خوردكى !!!!!! : شنبه ٢٠ ارديبهشت ٩٣ ...
20 ارديبهشت 1393

صندلى ماشين

ديشب من به بابا گفته بودم مى خواد بياد دنبالمون صندليت رو نياره با خودش چون مامانجون و خالدى هم مى خواستن باهامون بيان ولى برنامه شون به هم خورد و نيومدن خلاصه شما بى صندلى موندى و حسابى هم خوابت ميومد از اونجايى كه عادت دارى روى صندليت بخوابى دوباره شروع كردى به گريه و نق و نوق با بابا كه چرا صندليم رو نياوردى ..... حالا هر چى برات توضيح مى دادم هيييييييييچ فايده اى نداشت مرغت يه پا داشت يا بايد صندليت ظاهر ميشد توى ماشين يهوووو ... و يا بايد مامانجون و خالدى با ما ميومدن هر كارى كردم آروم شى فايده نداشت تا اينكه اومدم يه چيز ديگه بگم كه اونو يادت بره ( الان هر چى فكر مى كنم يادم نمياد چى بود ) كه با گريه جوابم رو دادى .... _ نمى خ...
20 ارديبهشت 1393

خاله بازى

دختر كوچولو هر روز دوست داره خاله بازى كنه امروز دوست داره دكتر بازى كنه وسايل دكتريش رو مياره و آمپول و درجه و ....  از روى كتابهاى خاله بازى يه قصه ساختى با نام تسنيم كوچولى !! چون امروز لوازم پزشكى جايزه گرفتى !!! خيلى خوشحالى و.دوستشون دارى چون كيف هم داره  شنبه ٢٠ ارديبهشت ٩٣
20 ارديبهشت 1393

فرشته هاى مهربون

خدا پدر اين فرشته ها رو بيامرزه كه به فريادمون رسيدند ! جا داره همينجا از حضور پررنگشون پيش دخترك يكى يدونه مان تشكر و قدردانى بعمل بياورييييييم ! چى از اين بهتر كه براى عزيز دلمون هر چند شب يكبار جايزه اى ميارند و زير بالش يا زير تخت يا .... خلاصه يه جاى اتاق ميذارندتا دلگرمى خوب و شيرينى باشه براى خوب بودن و عادت به خوبى كردن فقط خب يه كم پرخرجه ....!!!!! ولى  به آرامشت مى ارزه همينكه تويى كه با استرس و دلشوره و گريه و نق زدن راهى تختت ميشى رو سر ذوق آورده تا با خيالى خوش بخوابى و نترسى به جاش منتظر جايزه فرشته ها باشى و تا صبح يه عالمه خواباى خوب از فرشته ها و جايزه ات ببينى شده جاى صد شكر رو داره امروز ولى فرشته ها مجبو...
20 ارديبهشت 1393

نق و نق و نق و ......

يك مادرى رو تصور كن كه يه دختر ناز و ملوس داره كه تا اونجا كه ميشه تصور كرد پر انرژى و پر جنب و جوش حالا تا اينجاش خيلى خوب و عالى ...... ولى امان از وقتى كه به اين شلوغ كاريها و بپر بپرها نق نق و گريه هم اضافه بشه ........ آى هوووووووووااااار ....... فكر مى كنم مقتضى سنت باشه كه اينقددددددددر ادا دارى و به همه چيز ايراد مى گيرى بهانه هاى واقعا هيچ و پوچ كه اكثرشون هم دست من نيست ولى تو دلت مى خواد اونجورى باشه كه تو دلت مى خواد وگرنه گريه و زارى ست كه به هوا ميره . وقتى مى گم گريه يعنى گريه به معناى واقعى كلمه ....!!!!!!!  حالا چند تا مثال نمى دونم بزنم يا نه ولى شايد برات جالب باشه .... ١_ دارى پويا تماشا مى كنى يك ساعت دي...
19 ارديبهشت 1393

آقاى گيج

ميون اين همه كتابى كه برات خريدم روز اولى بدجورى كليد كردى روى كتاب آقاى گيج و هر بار هم كلى مى خندى ...... از بعد از ظهر تا حالا اينقدر خوندمش كه ديگه حالم داره به هم مى خوره .....
16 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد