یک قدم تا سه سالگی....
هر چه به سه سالگیت نزدیکتر میشیم توی دلم بیشتر خالی میشه... یه حسی قریبی.... توی دلم میگم دخترم داره سه ساله میشه مثل... دخترکم داره شیرین زبون میشه مثل.... وقتی سوار ماشین میشیم اگه من یادم رفته باشه اب برات بردارم و تو تشنه بشی ... اونوقته که تو شروع به بی تابی میکنی هر چه قدر هم که بگم صبر کن الان به مغازه می رسیم برات آب میگیرم . فایده نداره و تو بیشتر بی تابی می کنی با گریه می گی... آخه من تشنمه آب می خوام.... هر چی به سه سالگی نزدیکتر میشی این کارات بیشتر جگرم رو می سوزونه... قد و بالای تو رو که می بینم از درون آه می کشم.... ولی دلبرکم تو باید قوی باشی بلند نگی ....... آب وقتی بابایی نیست زیاد بهونه نگیری... اون...