خـــــــــــــــــــــــــــــدا رحم کند ....
شهر آبستن غمهاست خـــــــــــــــــــــــــدا رحم کند شهر این بار چه غوغاست خــــــــــــــــــــدا رحم کند بوی دود است که پیچیده, کجـــــــــــــــــــــا میسوزد نکند خانه مولا ســــــت , خــــــــــــــــــــــدا رحم کند هیزم آورده کــــــه آتــــــــــــــــــــــش بزند این در را پشت در حضـرت زهراست , خـــــــــــــــــدا رحم کند همه جمعنــــــــــــــــــــــد و موافق که علی را ببرند و عـــــــــــــــــــــــــلی یکه و تنهاست , خدا رحم کند غزلم سوخت , دلــــــــــــــم سوخت , دل آقا سوخت روضـــــــــــه ام ابیهـــــــــــــــــــاست , خدا رحم کند ***** دلم آتش گ...
شبـــــــــــــــــــــــــــــی که من تنها شدم ....
وَروِش ....!!!!
وَروِش یعنی ورزش به زبون تسنیمــــــــــــــــــــــــــــــی تسنیم : مامان ...... من : بله ... تسنیم : بیا با هم بریم وَروِش کنیم تا پوستمون نرم بشه ....!!!!!!! من : جــــــــــــــــــــــــــــــــــــانم ..... دوشنبه 19 فروردین 92 ******* اومدی سر لوازم آرایشم در make up رو باز کردی و گفتی : بزار ببینم مارکش چیه ... بعدم آوردی جلو بینت بوش کردی و دوباره گفتی : مارکش خوبه ...!!! سه شنبه 20 فروردین 92 ****** ...
کلاس درس طبیعت ...
نوروز نامه
آغازی دگر ... سالی دگر ...
درخت ساختن و ....
حرف حساب ..!!
یه روزی از روزها البته شب بود باید بگم یه شبی از شبها منو تسنیمی رفتیم خونه عمه (شب هشتم محرم امسال ) دختر عمه بابایی با دختراشون اونجا بودن (دختراشون خانمی هستند برای خودشون ) . یکی از نوه عمه ها (ملیحه جون ) داشتند انار دون میکردند و شما هم محو تماشا بودی .... وقتی انارها دون شد ظرف رو آوردن جلو شما بهتون تعارف کردند شما مثل یک عدد خانم با شخصیت و دارای کلاس بالا دستت رو بالا آوردی و سر نازنینت رو سی درجه خم کردی ظرف انار دون شده رو آروم عقب زدی (مثل وقتایی که میریم مهمونی برای من یه چیزی تعارف میکنند و من نمیخوام ) بعدشم با احترام فراوان گفتی: نه خییییییلی ممنون . نمیخوام برای دَشویی یَم (دستشوی...