دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

✿ــــ✿

ماه بزرگ خــــــــــــــدا ....

  «اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِى رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَانَ وَ أَعِنَّا عَلَى الصِّیَامِ وَالْقِیَامِ وَ  حِفْظِ اللِّسَانِ وَ غَضِّ الْبَصَرِ وَلاتَجْعَلْ حَظَّنَا مِنْهُ الْجُوعَ وَالْعَطَشَ». خدایا به ما  در ماه رجب و شعبان برکت ده و ما را به ماه رمضان برسان و ما را در روزه و قیام (بیداری شب ) , و نگهداری زبان و فروبستن چشم یاری کن , بهره ما را از آن (روزه ) گرسنگی و تشنگی قرار مده هلال ماه رجب 1434 قمری، زندگی و تولـدی دوباره را بـه عاشقان نوید می دهد. ماه رجـب فصل جدیدی در کتاب زندگی می گشاید که از عطر دل انگیز نیایش سرشار است.  پیامبر رحمت...
22 ارديبهشت 1392

کمی دقت ...!!!

من واقعا نمیدونم چرا سازندگان وسایل بازی و حتی نقاشان و طراحان کتاب برای کودک توی کار خودشون دقت نمیکنن ... مگه نمیدونن ریزترین چیز ممکن توی سربچه ها یه علامت سوال گنده سبز میکنه توی این کتابه این نی نی کوچولو دست به کبریت زده و دستشو سوزونده و مثلا باید گریون باشه ...  !! تازه توی شعرش هم نوشته : مامان دوید هراسون ...!!! آخه کجای صورت این مامان نشونی از هراس دیده میشه ....!!! و من هر بار که این کتاب رو میخونم باید به این سوال پاسخ بدم : _ پس چرا مامانش ناحارت نیست ...؟؟ چرا مامانش میخنده ...؟؟ یا این یکی : توی کتاب نوشته : پوپو با باباش رفتن خرید و سیب زمینی و پیاز و توت فرنگی و زرد آلو و ...
17 ارديبهشت 1392

تازه ها

الهی من قربون اون آی کیوت بشم که می شینی جلوی آیپد گوله گوله اشک میریزی که باز لایتِر از توی آیپد بیاد خونه مون تا باهاش بازی کنی ....!! البته میدونم منظورت چیه ...  می خوای به یه زبون دیگه بگی برام باز لایتِر گنده بگیر ! خداییشم اینقدر توی آیپد واقعی به نظر میاد که آدم دلش میخواد بغلش کنه ...   از دست باباجون (بابای من ) فرار میکردی . کلی ذوق زده و هیجانی بودی گفتی : اگه نتونستی منو بگیری ...   برای روز مادر این نقاشی رو برای مامانجون کشیدی بالاشم با نارنجی نوشتی " برای ... خانم " آخه مامانجون رو دو سه ماهی میشه به اسم صدا میزنی ...  منم کلی کیف میک...
16 ارديبهشت 1392

در مدح شفیعه محشر ...

  صحنه‏ی محشر کبراست خلایق همه در محکمه‏ی عدل خداوند حکیم و همه در وحشت و اندوه عظیمند،  هراسان همه از خشم جحیمند، گریزد پسر از مادر و مادر ز پسر، خلق همه منتظر اجر و ثوابند و عقابند و حسابند و کتابند و عتابند و خطابند،  نه راهی که گریزند ز تعقیب گناهی، نه امیدی نه پناهی، همه در محکمه‏ی عدل الهی همه جا رفته فرو یکسره در کام سیاهی،  امم و خیل نبیّین، همه در جوش و خروشند و ستادند و به گوشند که شاید شنوند از طرف ذات خدا، حکم خدا را. اُممِ گشته پناهنده به نوح و به خلیل‌الله و موسی و مسیح و به سلیمان و به داوود نبیّین همه گویند که ماراست نگه جانبِ پیغمبر اسلام، محمد که بوَد احمد...
10 ارديبهشت 1392

هنرمند کوچولو ...

همون طور که آیپد رو گرفتی دستت و داری عکس یه بابانوِل را بهم نشون میدی  گفتی : مامان ...! این پدر بزرگه که برامون کادو میاره رو تا حالا دیدی ....!!! پدر بزرگه کلاه دِرمز (قرمز) پوشیده دسکش دِرمز پوشیده .... من قبلا کوچیک بودم دیده بودمش ....   **** تا حالا اتاق دشویی و اتاق حموم به گوشِت خورده ....!!!! دیروز داشتی اتاقهای خونه رو می شمردی ... _ اتاق من ..   اتاق شما ...  اتاق حموم ...!! اتاق دَشویی ...!! اتاق بابا **** بستنی چوبی شکلاتی   : و این نقاشی که خیلی برام جالب بود توضیحی که خودت در موردش دادی ... وسط یک درخته که بال...
9 ارديبهشت 1392

بوسیدن

من واقعا موندم در عقل یک بچه سه ساله .... فکر می کنم کلا سر کارم ...!!   امروز داشتم برای ناهار کتلت دزست می کردم . یکی دو تا از کتلتها که آماده شد آوردم توی اتاقت که یه کم بدم بخوری. یه کم خوردی و دهنت پر شد بعد گفتی دیگه نمی خوام . بقیه اش رو  خودم خوردم   رفتم آشپزخونه تا بقیه شون رو سرخ کنم ... چند دقیقه ای نگذشته بود که صدات بلند شد ... _ مــــــــامــــــــــــــــــــــــــــان من بازم کباب می خوام .... از همون جا گفتم وایسا تا حاضر بشه هنوز نپخته است .... اومدی توی آشپزخانه _ نه ... آخه من الان می خوام به من کباب بده دیگه ... گفتم : خانمی هنوز نپخته ست . شروع به دادن کنفراس ...
7 ارديبهشت 1392

نقاشی از نوع 2013

یه مدتیه که کمتر به سمت مداد رنگی ها و دفتر نقاشیت میری . کمتر یعنی نه اینکه نری ولی خوب سرعت دفتر تموم کردنت یه مقداری کمتر شده به برکت وجود آی پد ..! قبلا ماهی یکی دو تا دفتر تموم می کردی ولی الان از قبل از عید تا حالا برات دفتر نخریدم .. الان نقاشی هات رو توی آی پد می کشی ... به قول خودت یه نی نیه که باد موهاشو برده .... ماشالله همیشه نقاشی هات گنده ست نمی دونم چرا ولی توی یک صفحه نقاشی تو حداقل دو تا چیز جا می شه ! همه چیز رو بزرگ میکشی آدمها ... کوه و درخت و ... پی نوشت : تسنیم : مامان چرا رفته بودیم آمل هاپوِ مواظب بع بعی ها بود ...؟؟ من : خوب هاپو باید مواظبشون باشه تا گرگا و روباها نیان بخورنشو...
2 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد