دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

✿ــــ✿

عزيزم حرفم رو گوش كن !

امشب داشتيم با هم حرف مى زديم يكى من مى گفتم يكى تو .... ماجرا از اونجايى شروع شد كه داشتى با بابا بازى مى كردى و حسابى بهت خوش مى گذشت كه بابايى بهت گفت بسه ديگه عزيزم بايد به درسم برسم ناراحت شدى و قبول نكردى و بازى رو ادامه دادى و از اونجا هم كه بابا در چنين مواقعى براى اينكه ولش كنى يه كوچولو گازت مى گيره شما هم ناراحت اومدى پيشم گفتم خب چرا وقتى بابا هى مى گه دختركم من درس دارم نمى گى باشه بابا من رفتم تو درست رو بخون .... يا وقتى من يه چيزى بهت مى گم ، مثلا مى گم عزيزكم بيا شيرت رو بخور قربونت برم نمياى ؟ ولى تا بلند بگم بياااااااا .... ناراحت ميشى و مياى خب از همون اول گوش كن تا اينجورى نشه و ناراحت نشى گفتى حالا بذار من بگم ...
23 ارديبهشت 1393

تولد

سلام گل دختر قشنگم اين اولين باريه كه بهت سلام مى كنم دوست دارم اين نامه رو برات بنويسم فقط فقط براى خودت قشنگ مامان عزيزكم باقالى جون من امروز روز تولد منه و تو خيلى خوشحالى با هم رفتيم كيك خريديم تو خيلى خوشحالى كردى فدات شم منم خيلى خوشحالم كه دختركم اينقدر بزرگ شده كه روز تولد مامانش رو درك كنه و براش كادو بخره خيلى خيلى دوست دارم عزيزم ، مهربونم.... اميدوارم مامان خوبى برات باشم هر چند مى دونم كوتاهى هايى برات دارم  ولى از خدا مى خوام كمكم كنه امشب شب ولادت حضرت اميرالممنين (ع) هستش و روز پدر ..... دلم براى بابام يه دفعه تنگ شد .... براى دستاى مهربونش كه هميشه روى سرم  مى كشه بابا جونم دوست دارم ...
23 ارديبهشت 1393

جلسه پنجم

امروز جلسه پنجم كلاس نقاشيت بود و بالاخره از گِل بازى هم خوشت اومده و ثبت نامت كردم  بعد از پنج جلسه يه كم با بچه ها دوست شدى و توى محوطه با هم بازى كردين  خيلى خوشحالم كه اينقدر راحت اُخت شدى با محيط گُلكم
22 ارديبهشت 1393

ملكه

چند روز پيش .... قل اعوذ برب الناس . ملك الناس ........ _ مامانى زنبورا هم ملكه دارنااااا .....!!!!!!!!!! امروز ...... قل اعوذ برب الناس . ملك الناس ..... تا آخر  _ من يه ملكه روباهم .....    من يه ملكه روباهم ....          من يه ملكه  روباهم ......
21 ارديبهشت 1393

خانم دكتر

داريم با هم دكتر بازى مى كنيم شما خانم دكتر و منم مريض هستم .... پس از معاينه ..... _ خانم قلب شما ناراحته ..!!!  : چرا خانم دكتر جى شده ...؟؟؟؟ _ قلب شما خسته شده از بس خوناى كثيف رو تمييز كرده ..... :  _ الان يه دارو مى نويسم خدمتتون از دارو خانه بگيريد ... : چشم .... _ شربت ديفن هيدرامين و يه قرص سرما خوردكى !!!!!! : شنبه ٢٠ ارديبهشت ٩٣ ...
20 ارديبهشت 1393

صندلى ماشين

ديشب من به بابا گفته بودم مى خواد بياد دنبالمون صندليت رو نياره با خودش چون مامانجون و خالدى هم مى خواستن باهامون بيان ولى برنامه شون به هم خورد و نيومدن خلاصه شما بى صندلى موندى و حسابى هم خوابت ميومد از اونجايى كه عادت دارى روى صندليت بخوابى دوباره شروع كردى به گريه و نق و نوق با بابا كه چرا صندليم رو نياوردى ..... حالا هر چى برات توضيح مى دادم هيييييييييچ فايده اى نداشت مرغت يه پا داشت يا بايد صندليت ظاهر ميشد توى ماشين يهوووو ... و يا بايد مامانجون و خالدى با ما ميومدن هر كارى كردم آروم شى فايده نداشت تا اينكه اومدم يه چيز ديگه بگم كه اونو يادت بره ( الان هر چى فكر مى كنم يادم نمياد چى بود ) كه با گريه جوابم رو دادى .... _ نمى خ...
20 ارديبهشت 1393

خاله بازى

دختر كوچولو هر روز دوست داره خاله بازى كنه امروز دوست داره دكتر بازى كنه وسايل دكتريش رو مياره و آمپول و درجه و ....  از روى كتابهاى خاله بازى يه قصه ساختى با نام تسنيم كوچولى !! چون امروز لوازم پزشكى جايزه گرفتى !!! خيلى خوشحالى و.دوستشون دارى چون كيف هم داره  شنبه ٢٠ ارديبهشت ٩٣
20 ارديبهشت 1393

فرشته هاى مهربون

خدا پدر اين فرشته ها رو بيامرزه كه به فريادمون رسيدند ! جا داره همينجا از حضور پررنگشون پيش دخترك يكى يدونه مان تشكر و قدردانى بعمل بياورييييييم ! چى از اين بهتر كه براى عزيز دلمون هر چند شب يكبار جايزه اى ميارند و زير بالش يا زير تخت يا .... خلاصه يه جاى اتاق ميذارندتا دلگرمى خوب و شيرينى باشه براى خوب بودن و عادت به خوبى كردن فقط خب يه كم پرخرجه ....!!!!! ولى  به آرامشت مى ارزه همينكه تويى كه با استرس و دلشوره و گريه و نق زدن راهى تختت ميشى رو سر ذوق آورده تا با خيالى خوش بخوابى و نترسى به جاش منتظر جايزه فرشته ها باشى و تا صبح يه عالمه خواباى خوب از فرشته ها و جايزه ات ببينى شده جاى صد شكر رو داره امروز ولى فرشته ها مجبو...
20 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد