دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

✿ــــ✿

جانها به فدات ....

كوثرم : فقط كافيست تو را در آغوشم داشته باشم ..... تا ماشينها برايم بايستند تا من با اطمينان و آرامش از خيابان عبور كنم ..... تا همه برايم جا باز كنند تا تو اذيت نشوى .... وقتى تو را مى بينند جور ديگرى مى شوند .... مى گويند بچه دارد ...! طفل شير خوارى دارد ...! فقط كافيست تو را ببينند .... همه هوايت را دارند ...   _ خانم سرش توى آفتاب نباشد بچه اذيت ميشود .... _يك وقت گرمش نباشد .... _ مواظب باشيد باد به صورتش نخورد ... بچه سرما نخورد ..  شما بيشتر برداريد بچه شير مى دهيد ..... . . همه اينها را مى شنوم .... از لطف همه تشكر مى كنم اما .... اما توى دلم بغض سنگينى ست ..... مگر طفل ارباب شيرخوا...
12 فروردين 1395

١١٠

فندق كوچولوى شيرين من ..... امروز يه دختر كوچولوى ناز ١١٠ روزه اى .... همچنان كم خواب و يه كم هم كم شير مخصوصا وقتى كه بيدارى خيلى كم شير مى خورى همه حواست به اينور و اونوره .... آغون مى گى براى شعر مى خونى و حرف مى زنى مخصوصا با لوستر و پرده اتاق خواب !!  خواهرى هم كه هر روز باهات عروسك بازى مى كنه و صداهاى جديد بهت ياد ميده تو هم سريع ياد مى گيرى ازش و تكرار مى كنى .... الان بوووو ... كردن رو بلدى ! هر چيزى كه نزديك دستت بياد با حرص مى خواى بگيرى و بكنى توى دهنت حتى اگه كله خواهرى باشه !!! پتو لباسات عروسكات دست هر كى كه كنار صورتت باشه وقتى هم كه از دستت بيوفته يا درست نتونى اونو بكنى توى دهنت گريه هات به آسمون ميره .....
4 فروردين 1395

بهاران خجسته باد...

سلام به بهار ..... سلام به سال ٩٥ ... سه روز اول كه گذشت ولى ٣٦٢ روز ديگه ما باهميم !!! ************* امروز سوم فروردين ماه ٩٥ خانم كوچولوى ناز نازى من قهقهه هاى صدادار قشنگى براى خواهرت زدى .... خواهر جونت هم كلى ذوق كرد بوووووو .... كردن رو هم يكى دو روزه دارى تمرين مى كنى و گاهى هم موفقى عزيز دلم امروز ١٠٨ روزه بودى و ١١ روز مانده به چهار ماهگى دوست دارم صداى خنده هاتون هميشه توى خونه بپيچه .... نشنيدم صدايى خوشتر الحمدلله
3 فروردين 1395

واپسين ساعات تحويل

كمتر از بيست ساعت مونده تا تحويل سال ٩٥ .... سال ٩٤ هم تموم شد .... سالى كه پر بود از روزهاى سخت ، روزهاى فراموش نشدنى ، روزهاى شاد و روزهاى هيجان انگيز ..... مهمترين اتفاقات اين سال اولا ورود تسنيم عزيزم به پيش دبستانى بود و بعد  هم اضافه شدن يه كوچولوى ناز به خانواده سه نفريمون ******** دختراى گلم .... خدا را بينهايت بار سپاس بخاطر وجود نازنينتون .... عزيزاى دلم خوشحالم كه در كنار شما هستم  تسنيم عزيزم هفتمين بهار و كوثر نازنينم اولين بهاريه كه در كنار ما هستين .... سال جديد رو به شما دو تا چشمه بهشتى ام تبريك ميگم و از خدا مى خوامسال ٩٥  براتون پر از خنده و شاذى وبازى باشه انشاالله كه تنتون سالم ولبتون خند...
29 اسفند 1394

نقاش يا گل فروش؟؟

_  مامان ..... من و كوثر وقتى بزرگ شديم مى خوايم دكتر نوزادا بشيم ...!! من : اِ چه خوب ...... فرداش..... _ مامان مى دونى من بزرگ شدم مى خوام چى كاره بشم؟ من : دكتر نوزادا...؟ _ نههههههه....... مى خوام گل فروش بشم!! من: تو كه ديشب گفتى دكتر؟  _ نه شوخى كردم اونو ..... به نظرت نقاش بشم يا گل فروش؟؟ ********* الحمدلله ٢٦ اسفند ٩٤ البته اين گفتگو مال پريشب و ديشب هستش ...
27 اسفند 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد