حرفهای کودکانه ...
روی مبل نشسته بودم و تخمه میشکستم .... تسنیم : مامان ببین چقدر بزرگ شدم من : اوهوم ..... بزرگ شدی تسنیم : پاشو به هم بچپسیم ببین من بزرگ شدم .... من : الهی بگردم . نمیدونم چرا یه دفعه این حس بزرگی اومد توی وجودت . خواستم پاهامو خم کنم تا یه کم کوچیک بشم تا ذوق بکنی .... آخه ٧٨ سانت اختلاف خیلی به چشم میاد .... پویا تماشا می کردی منم کنارت نشسته بودم که یه دفعه بهم گفتی : اگه گفتی این چیه ...؟ ( اشاره به برنامه در حال پخش پویا کردی ) گفتم :پروانه ؟ و زنبور ؟ گفتی : نه ..... نگذاشتم ادامه بدی و گفتم : حشره ...؟ گفتی : نه ! مثلا بلد نیستی ....!! گفتم : آها...