دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

✿ــــ✿

سلام !

نمی دونم چرا چند وقتیه اصلا به هیچ کس سلام نمی کنی ! نه وقتی کسی میاد خونه مون نه وقتی جایی میریم حتی پشت تلفن ! قبلا خیلی خوشگل و خانمانه سلام میکردی و جواب همه رو می دادی ولی الان نه ...!! امروز نشسته بودیم دو تایی با هم حرف میزدیم آخه تو عاشق حرف زدنی   اینو خودت همیشه میگی !  خلاصه حرف زدیم و حرف زدیم تا رسیدیم به بحث سلام کردن  اول از سلام کردن گفتم برات .... _ می دونی چقدر سلام کردن خوبه ...؟ سلام کردن هفتاد تا ثواب داره  خدا به کسایی که سلام میکنن هفتاد تا ثواب میده فرشته ها براش هفتاد تا ثواب مینویسن مگه دوست نداشتی بری توی بهشت پرواز کنی ؟ گفتی : چرا دوست دارم بال بزنم ... _ پ...
11 اسفند 1392

اسم دوستت چیه ؟؟

دوست بابا اومده بود خونه مون .... داشتم چایی درست میکردم که اومدی پیشم : مامانــــــــی ... اسم دوست بابا چیه ...؟؟ من : نمیدونم ... تسنیم : نکنه دوستای من اومده باشن !!!!  ( دوستای خودت علی کوچولو , زهرا ,  حسنا , امیر عباس هستن که همه بچه های فامیل و آشنایان هستند ) من : نه مامان ... دوست باباست با بابا کار داره  تسنیم : میشه برم بپرسم اسمش چیه ؟ من : خب برو تا خیالت راحت بشه ... تسنیم : اگه بهم خندیدن چی ؟ خنده ام گرفت گفتم : خب بهشون بگو نخندن !! لباست رو مرتب کردم رفتی دم در اتاق بابا در زدی ...   بابایی در رو برات باز کرد و گفت : سلااااااااام  تسنیم خانم .... بیا ...
15 بهمن 1392

دل خوشی این روزها

سبز طلا و سفید طلا اسم مرغ عشقهای قشنگتن.... ما که بیزار از نگهداری حیوانات خانگی بودیم , چنان اختی گرفته ایم با این دو موچود ناز که بیا و تماشا کن  حالا ما به کنار این مهر محبت شما آخر یا ما را میکشد یا این زبان بسته ها را !! نمیدانم اینهمه عشق و علاقه از کجا جوشیده !   از صبح که با صدای آهنگین و شادی آفرین این دو موجود چشمانت را باز میکنی به نوبت آنها را مورد عنایت و تفقد قرار میدهی ( البت به تازگی چنان حرفه ای شدی که هر دو را در آنِ واحد در آغوش میکشی  ) تا ..... آخرش را فقط خدا میداند هر لحظه که خسته بشوی !! ابتدا دستکش های کذایی را دست کرده درِ قفس را باز نموده و یکی را میگیری طفلک بیچاره جیغی میکشد که ..... بعد آر...
8 بهمن 1392

نخود سیاه امروزی !!!

مدل جدید جــــــــــــــــــــیم زدن از سر میز غذا !!!  یک شیوه جدید برای جیم زدن داری که چند بار اول من واقعا رودست خوردم ازت   من موندم حیرون و متعجب که این کار رو از کجا یادگرفتی .....  بچـــــــــــــــــــــه هم بچه های قدیم ..... حالا بگم از جیم زدنت : همه سر میز غذا نشستیم و مشغول میل نمودن غذا هستیم . چند دقیقه ای با آرامش میگذرد ..... که یهوووووو میگی : مامــــــــــــــــانی .... ( با تعجب و کشدار) اونجا را نگاه کن ....!!!! دارم یک قاشق پلو میذارم دهنم که میگم : کجا رو مامانی ؟؟ دوباره میگی : اونجا رو نگاه کن .( با انگشت به روبروی خودت که پشت سر من میشه اشاره میکنی ) صورتم رو ...
4 بهمن 1392

یا علی .....

تسنیم : مامان برای چی میگن " یا علی " ؟ من : برای اینکه از امام علی (ع) کمک بگیرن . وقتی می گن " یا علی " منظورشون اینه که " یا امام علی (ع) کمکمون کن ... تسنیم : نـــــــــــــه .....!! " یا علی " برای شلوغیاست .....وقتی ترافیکه میگن " یا علی " ....!!!! من :      هههههههه ....  نه خب فقط مال اون موقع نیست که ... تسنیم : چــــــــــــــــــرااااا ...... فقط مال ترافیکه ...!!!!!   ***********   تسنیم : مامان بیا اینجا رو با هم بکنیم تا به " جنگ " برسیم ...!! من : " جنگــــــــ " ....؟؟؟  تسنیم : ولی خیلی باید مواظب باشیم تا مارایی که توی " جنگ " اند ما رو نیش نزنن...
6 دی 1392

کلاغ برفی

اولین روز برفی امسال  چهاردهم آذر بود با اینکه فقط لایه نازکی از برف همه جا رو پوشونده بود ولی همین مقدار کم عطشت رو برای برف بازی تا حدودی برطرف کرد . دخترک عشق برف و گل من (اینو خودت میگی عزیزکم . همیشه میگی من عاشق برف و گلم منظورتم از گل فصل بهاره ) پنجشنبه همین که کمی همه جا سفید شد هویج به دست !  با مامانجون رفتی برای برف بازی و درست کردن آدمک برفی آخرین برف زمستون گذشته که با هم برای بازی رفتیم تازه وقتی آدم برفیمون رو ساختیم یادمون اومد هویج نبردیم برای دماغش بخاطر همین این دفعه اول از همه یه هویج انتخاب کردی برای دماغ آدم برفیت آدم برفیت هم به نظر من بیشتر شبیه کلاغ شده تا آدم ! جمعه هم برای اینکه ب...
16 آذر 1392

عروسک میفروشیییییم ..!!

در یک تصمیم ناگهانی شازده خانم ما قصد فروش دو تا از عروسکاش رو گرفته ....!!!! اونم مفت .... هفت تومن ...!!!! ******** تسنیم : مامانی ... من میخوام روبی و رکسانا رو بفروشم ..چطوره ....؟؟؟؟ من :    حالا چند تومن ...؟؟ تسنیم : هفت تومن ..... من : پی نوشت : این جمله سوالی " چطوره " یک هفته ای میشه که وِرد زبونت شده ... پی نوشت بعدی : روبی و رکسانا ...
11 آذر 1392

یک آرزوی کودکانه !

ماجرا از سه شنبه ١٣ آبان , با دیدن یک پروانه قهوه ای رنگ روی پرده اتاق بابا شروع شد .... با دیدن پروانه روی پرده ازم خواستی کمکت کنم تا پروانه رو بذاری توی جعبه کفشت ! بعدم اجازه گرفتی : _ مامانی میتونم پروانه ام رو نگه دارم ..؟؟  اجازه دادم . مادرانه پروانه ات رو نگاه میکردی و برق چشمات و لبخندت رضایت قلبیت رو نشون می داد که بالاخره  صاحب یه موجود زنده  شدی ... جعبه کفشت سوراخ داشت . هوا به پروانه میرسید ولی نگران بودی که پروانه فرار نکنه . هر چند دقیقه یکبار هم در جعبه رو باز میکردی و پروانه کوچولوت رو نگاه میکردی. در نهایت شادی همه رو از وجود پروانه کوچولوت با خبر کردی ولی این شادی ...
29 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد